پیش از آنکه انسان بتواند به شمالی‌ترین نقطه کره زمین برسد، درباره ماهیت آن نظریه‌های عجیب بسیاری وجود داشت: برخی آن را دریایی باز می‌دانستند، برخی پوسته‌ای توخالی و حتی گروهی آن را زادگاه نخستین نسل بشر تصور می‌کردند. رقابت برای رسیدن به این نقطه مرموز، دهه‌ها صدر اخبار بود؛ رقابتی میان ملت‌هایی که می‌خواستند نخستین فاتح قطب شمال باشند.

سرانجام، در ۱۲ مه ۱۹۲۶، روال آموندسن، کاوشگر نروژی، این رقابت را به پایان رساند و اکنون تقریباً یک قرن بعد، این حقیقت در کتاب‌های درسی ثبت شده که قطب شمال در میانه اقیانوس منجمد شمالی و پوشیده از یخ قرار دارد. با این‌حال، بخش کمتر شناخته‌شده این تاریخ، مجموعه‌ای از شکست‌ها، تلاش‌های نافرجام و فاجعه‌هایی است که پیش از این پیروزی رخ داد.


تلاش‌های اولیه

ایستین مارکوسون، مدیر موزه سوالبارد می‌گوید: «این مأموریت‌ها ترکیبی از ماجراجویی‌های بی‌پروا و پژوهش‌های علمی پیشرفته بودند».

هرچند آموندسن بعدها به‌عنوان نخستین فردی که از راه زمینی به قطب شمال رسیده شناخته شد، اما پیش از او ادعاهای دیگری نیز مطرح بود. فردریک کوک در سال ۱۹۰۸ مدعی شد همراه دو مرد اینوئیت به قطب رسیده است، اما مدارکش ناکافی تشخیص داده شد. یک سال بعد، رابرت پری نیز مدعی شد همراه خدمتکارش، ماتیو هنسن، و چهار مرد اینوئیت به قطب رسیده؛ ادعایی که هرچند ابتدا پذیرفته شد اما سال‌ها بعد زیر سؤال رفت. در ۱۹۸۸، بررسی‌های انجمن نشنال جئوگرافیک نشان داد اسناد او نیز غیر قابل اثبات است.

سوالبارد، مجمع‌الجزایری دورافتاده میان سرزمین اصلی نروژ و قطب شمال، از قرن‌ها پیش پایگاهی برای سفرهای قطبی بود. پایتخت آن، لانگیربین، نقطه آغاز بسیاری از سفرها در شرایط سخت نیمکره شمالی بود.

در قرن هفدهم، سوالبارد به مرکز شکار نهنگ تبدیل شد. خطرات زندگی در این منطقه چنان شناخته شده بود که مردان پرهای پرندگان، خاک یا خزه را با خود می‌آوردند تا در تابوت‌شان قرار دهند. بسیاری از آنان در مکان‌هایی که امروزه «نقطه اجساد» و «نقطه گورها» نام دارد دفن شدند. در اوایل قرن هجدهم، شکارچیان روس نخستین کسانی بودند که به طور دائمی در آنجا زمستان‌گذرانی کردند، اما این سرزمین همچنان یکی از خطرناک‌ترین مناطق برای تحقیق علمی باقی ماند.

در ۱۸۶۱ تلاش آدولف اریک نُردِنشلد، زمین‌شناس سوئدی، به دلیل فرار گوزن‌های شمالی‌اش ناکام ماند. او و بسیاری از دانشمندان اوایل قرن بیستم با حمایت مالی شاهزاده موناکو تلاش‌های بیشتری انجام دادند. به گفته مارکوسون، «در آن دوره، پژوهش و ماجراجویی از هم تفکیک بردار نبودند».


مأموریت آندره: گمشده برای ۳۳ سال

در میان تمام این تلاش‌ها، مأموریت بدفرجام سالومون آگوست آندره در ۱۸۹۶ یکی از تراژیک‌ترین آن‌هاست. او که پروازهای جسورانه‌ای را با بالن بر فراز دریای بالتیک تجربه کرده بود، معتقد بود با پرواز بر فراز یخ‌ها موفق خواهد شد.

پس از شکست اولیه، او یک سال بعد همراه نیلس استریندبرگ (عکاس) و کنوت فرانکل (مهندس) بازگشت. آنان سوار بر بالن هیدروژنی، همراه با تاکسیدو و شامپاین برای جشن پیروزی، قصد داشتند در چند ساعت از قطب عبور کنند و پرچم سوئد را برپا کنند. اما پس از پرواز، هیچ خبری از آنان تا ۳۳ سال نبود.

دهه‌ها بعد، گروهی نروژی باقیمانده‌های کمپ و اجساد آنان را یافتند. یادداشت‌های سه مرد نشان داد که پس از گره‌خوردن طناب‌های هدایت، کنترل بالن از دست رفته و باران و مه باعث یخ‌زدگی آن شده است. آنان پس از ۶۵ ساعت پرواز، مجبور به سقوط اضطراری شدند و سپس سفری سه‌ماهه و ۴۰۰ کیلومتری را با پای پیاده آغاز کردند تا سرانجام در جزیره کوچک کویتویا در تلاش برای زمستان‌گذرانی جان باختند. رول‌های فیلم استریندبرگ نیز سالم بود و پس از کشف، ظاهر شد. سه مرد در سوئد به خاک سپرده شدند و سال‌ها بعد، قلب نامزد استریندبرگ به وصیت او کنار وی دفن شد.


رشته‌ای از فاجعه‌های یخ‌زده

آمریکایی مشهور، والتر ولمَن، نیز پنج تلاش ناموفق داشت. او در ۱۹۰۶ با هزینه‌ای گزاف یک کشتی هوایی ساخت، اما موتور آن در سوالبارد از کار افتاد. سال بعد نیز کشتی هوایی او تنها سه ساعت پس از پرواز بر اثر توفان سقوط کرد. به گفته سوزان بار، نایب‌رئیس کمیته میراث قطبی، شکست‌های او آن‌قدر تماشایی بود که برخی او را بیش از یک کاوشگر، “شیفته تبلیغات” می‌دانستند.

حتی آموندسن نیز دو بار شکست خورد. نخستین بار در ۱۹۲۵، به دلیل آسیب ‌دیدن ارابه فرود هواپیما. در تلاش دوم، او و گروهش مجبور شدند تنها ۲۵۱ کیلومتر مانده به قطب، هواپیما را روی یخ فرود آورند و باندی از یخ بسازند. اما این تجربه‌ها سرانجام در ۱۲ مه ۱۹۲۶ او را به موفقیت رساند، زمانی که همراه امبرتو نوبیله با کشتی هوایی «نُرگه» از فراز قطب عبور کرد.


پیروزی و تراژدی

اما حتی آموندسن، فاتح هر دو قطب، نیز سرنوشتی تلخ داشت. در ۱۹۲۸، نوبیله با کشتی هوایی ایتالیا سقوط کرد و جستجوی عظیمی آغاز شد. آموندسن برای یافتن او به عملیات پیوست، اما هواپیمایش در مسیر ترومسو تا بیورن‌اویا ناپدید شد و هرگز پیدا نشد. او پیش از مرگ نوشته بود: «اگر می‌دانستید آن بالا چقدر باشکوه است… همان جا می‌خواهم بمیرم.»

برای نروژِ تازه مستقل شده، آموندسن نمادی از غرور ملی بود. مارکوسون می‌گوید: «قضاوت بر اساس نگاه امروز ناعادلانه است؛ این شکست‌ها مسیر موفقیت نهایی او در فتح قطب‌ها را ساختند.»

منبع BBC

source

توسط argbod.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *