پیام حیدرقزوینی

 

اگرچه ژانر گوتیک در قیاس با ادبیات کهن گونه‌ای جدید به شمار می‌رود، با این حال این ژانر یکی از قدیمی‌ترین ژانرهای ادبی است و سیر تحول آن منجر به شکل‌گیری ژانرهای دیگری شد. از ‌این‌رو شناخت سیر تحول این ژانر ادبی برای درک بسیاری از گونه‌ها و ژانرهای دیگر ادبی ضروری است.

هوراس والپول در سال 1765 با انتشار رمان «قلعه اوترانتو»، با عنوان فرعی «یک روایت گوتیک»، ژانر ادبی گوتیک را پدید آورد. این رمان روایتی است شبه‌شکسپیری درباره نفرینی دیرین که به فرمانروایی مانفرد پایان می‌دهد و خاندانش را منقرض می‌کند. اگرچه امروز آثار شاخص‌تری در ژانر گوتیک در دست است، اما «قلعه اوترانتو» همچنان از شاهکارهای این گونه ادبی به شمار می‌رود. این رمان را در دسته گوتیک غیرواقع‌گرا یا متافیزیک دسته‌بندی کرده‌اند و این به دلیل وجود عاملی ماوراءالطبیعی در روایت این اثر است.

داستان‌های گوتیک را می‌توان ژانری ترکیبی و تقاطعی از ژانرهای گوناگون دانست و حتی امروز هم می‌توان ردی از آن را هم در آثار شاخص ادبی و هم در داستان‌های عامه‌پسند جست‌وجو کرد. این ژانر تقریبا از همان آغاز به دو گروه گوتیک متافیزیک و گوتیک واقع‌گرا تقسیم شد و بعدتر عناصری از آن در جریان‌های ادبی و هنری به‌ویژه در آثار رمانتیک‌ها و ادبیات تمثیلی ادامه یافت.

«قلعه اوترانتو» در میانه قرن هجدهم منتشر شد، یعنی در اوج روشنگری و این به نوعی تداوم گذشته تاریک در عصر روشن‌بینی جدید بود. مضمون بارز ادبیات گوتیک سلطه خفقان‌آور گذشته بر زمان حال است یا به تعبیری غلبه سرکوبگرانه دوران‌ تاریک‌اندیشی بر روشن‌بینی عصر جدید. این مضمون اغلب در حاشیه‌ها و مکان‌های بسته‌ و متروک نظیر دخمه‌ها، دهلیزها، صومعه‌ها و قلعه‌ها یا خانه‌های ییلاقی پرت‌افتاده رخ می‌دهد و فروپاشی و انحطاطی همراه با عذاب‌های روحی و جسمی را به تصویر می‌کشد. در روایت گوتیک معمولا موجودات خیالی و اشباح حاضرند و همه این ویژگی‌ها در دوران سلطه عقلانیت مدرن به وقوع می‌پیوندند.

«قلعه اوترانتو» چند سال پیش با ترجمه کاوه میرعباسی در نشر قطره منتشر شده بود و به‌تازگی چاپ تازه‌ای از آن در نشر افق منتشر شده است. این رمان به ‌این‌ دلیل که نقطه شروع سنت ادبی گوتیک است، همچنان از جایگاه مهمی برخوردار است. نویسنده این رمان، هوراس والپول، در سال ۱۷۱۷ در انگلستان متولد شد و «قلعه اوترانتو» مشهورترین اثر او به شمار می‌رود. اما او به‌جز این رمان، در سال ۱۷۶۸ تراژدی «مادر مرموز» را به شعر سپید نگاشت، رساله «تردیدهای تاریخی در باب زندگانی و سلطنت شاه ریچارد سوم» را در مقام مورخ نوشت و رساله دیگرش با عنوان «نکته‌ها و حکایت‌هایی از نقاشی در انگلستان» در چهار مجلد، اثری با‌ارزش در زمینه تاریخ هنر به شمار می‌رود. برخی از ویژگی‌هایی که بعدها در گوتیک جنوبی و رمان‌های فاکنر تجلی یافتند، در «قلعه اوترانتو» دیده می‌شوند. برای مثال جدال با سرنوشت شوم و تقدیر‌ستیزی در رمان والپول بی‌شباهت با رمان‌های فاکنر نیست. فاکنر که دغدغه روایت تقدیر شوم خاندان‌های زمین‌دار جنوب آمریکا را داشت، با بنیان‌نهادن گوتیک جنوبی، روح تازه‌ای به ژانر گوتیک دمید و به لحاظ ادبی شاهکارهایی مسلم در این ژانر خلق کرد.

والپول در «قلعه اوترانتو» عامدانه تلاش کرده که رمانی شکسپیری بنویسد. او به شکسپیر علاقه‌ای وافر داشت و این رمان او به‌طور ویژه به آثار شکسپیر نزدیک شده است. روایت والپول شکلی نمایشی دارد و همچنین رمانی دیالوگ‌محور است و از این نظر شباهت‌هایی به نمایش‌نامه‌های دوران الیزابتی دارد. همچنین در این رمان برخی مضامین تکرارشونده آثار شکسپیر مانند حضور شبح و فرمانروای غاصب و وارث واقعی تاج و تخت دیده می‌شود. در «قلعه اوترانتو» از والپول، سرنوشت شوم به شکل نبود فرزند پسر و انقطاع نسل پادشاه و مبارزه او با این تقدیر دیده می‌شود. پسر امیری به نام مانفرد، درست در روز عروسی‌اش به شکل ابهام‌آمیزی کشته می‌شود و فرمانروا پس از این ماجرا دچار وسوسه ازدواج با عروس نگون‌بخت می‌شود و نفرینی دیرین در پی این ماجرا تحقق می‌یابد و به خاندان پادشاهی مانفرد پایان می‌دهد. حضور و نقش «جسد» در این رمان و رمز و راز نهفته در کنار آن بعدها به یکی از اصلی‌ترین مضامین ادبیات پلیسی بدل شد. فراتر از این، حتی یکی از پایه‌های اصلی ادبیات پلیسی را می‌توان ژانر گوتیک دانست و درواقع روایت پلیسی اولیه از نتایج فرعی ژانر گوتیک بود که بعدها استقلال خود را یافت. البته تأثیر ژانرها بر یکدیگر نه یک‌سویه بلکه متقابل است و از‌ این‌رو وقتی روایت پلیسی به‌تدریج استقلال خود را یافت، تأثیر خود را بر ادبیات گوتیک نیز گذاشت، یعنی عناصر روایت پلیسی نیز نفوذ بیشتری در رمانس گوتیک یافتند. اما آنچه در روند تکامل روایت گوتیک در سده بیستم بسیار درخور ‌توجه است و کاوه میرعباسی نیز به آن اشاره کرده، تأثیر روان‌کاوی و آرای فروید بر نویسندگان ژانر گوتیک است: «مضامین متعدد روایت گوتیک معاصر را می‌توان به دو مضمون اصلی برگرفته از نظریات فروید تقلیل داد: کشمکش اودیپی میان والدین و فرزندان و تروما که پیامدشان تمناهایی ناخودآگاه است، متمرکز بر باخت یا از‌دست‌دادن چیزی معمولا مادی و دارای عینیت که همواره بعدی روان‌شناختی و نمادین نیز دارد».

از زمان انتشار «قلعه اوترانتو» تا امروز منتقدان مواجهه‌ای پرنوسان با این ژانر ادبی داشته‌اند. از یک‌ سو کلیشه‌های دلهره‌آورش را به تمسخر گرفته‌اند و از سوی دیگر قدرت تأثیرگذاری‌ روان‌شناختی و فضاسازی‌هایش را ستوده‌اند. والپول این سنت ادبی را بنیان گذاشت، به امید آنکه تخیل را با صلابت و استحکام واقع‌گرایی آشتی دهد. پس از او نویسندگانی مانند خواهران برونته، چارلز دیکنز و ویلیام فاکنر با توانایی‌ها و امکان‌هایی بیشتر این هدف را محقق کردند. میرعباسی درباره اقبال نویسندگان به ژانر نوخاسته گوتیک نوشته که این اقبال از سال 1790 به این سو در انگلستان و ایرلند آغاز شد و بیش از سه دهه دوام آورد و برخی از برجسته‌ترین آثار ادبیات گوتیک نیز در همین دوره پدید آمدند. اما روایت گوتیک در دوره معاصر و در نیمه نخست سده بیستم، عمدتا به واسطه نویسندگان داستان‌های اشباح ادامه یافت و نیز نویسندگان رمان‌های وهم‌آلود و شگفت‌انگیز. در این دوره فاکنر چهره‌ای استثنائی است که روحی تازه در کالبد ژانر گوتیک می‌دمد.

 

source

توسط argbod.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *