شفقنا رسانه- سعید هنرمند در روزنامه اعتماد نوشنت: «در مواردی دولت‌ها نیاز به جا انداختن ایده‌ای در ذهن مخاطبان به شکل غیرمستقیم و نهان در لایه‌هایی لطیف‌تر از فضای خشک خبری دارند که ضمیر ناخودآگاه دریافت‌کننده را تحریک کند و بر آن اثر بگذارد. در این شرایط محصول هنری پرمخاطبی مانند سینما گزینه‌ای مناسب و در دسترس است »

به گزارش شفقنا رسانه، سعید هنرمند در یادداشتی با عنوان «سینما به مثابه تشکیلات پروپاگاندا» اینگونه آورده است:

تمامی اشکال سیستم‌های متعدد حکمرانی در دول مختلف برای همسویی افکار عمومی با نظامات سیاست داخلی و موجه‌سازی سلسله تصمیمات کلان خود در عرصه بین‌المللی نیازمند تشکیلات رسانه‌ای قدرتمند هستند، رایج‌ترین ارگان رسانه‌ای‌ دولتی در اغلب کشورها، تلویزیون و پس از آن نشریات چاپی و دیجیتالی و سایت‌های اینترنتی و صفحات رسمی در شبکه‌های اجتماعی است. عرف بر این است که در رسانه‌های مذکور اخبار دولت متبوع به شکل مستقیم و بدون افزوده غیر خبری اطلاع‌رسانی می‌شود. در مواردی اما دولت‌ها نیاز به جا انداختن ایده‌ای در ذهن مخاطبان به شکل غیرمستقیم و نهان در لایه‌هایی لطیف‌تر از فضای خشک خبری دارند که ضمیر ناخودآگاه دریافت‌کننده را تحریک کند و بر آن اثر بگذارد. در این شرایط محصول هنری پرمخاطبی مانند سینما گزینه‌ای مناسب و در دسترس است و در تاریخ سینمای جهان آثار بسیاری با رتبه‌های مختلف کیفی و در خدمت دستگاه‌های حاکمیتی تولید و توزیع شده است. آشنا‌ترین آثار حکومتی-دستوری برای مخاطب عام سینما فیلم‌هایی است که طی سال‌های جنگ جهانی دوم تولید و توزیع شد.

از شوروی استبدادی تا امریکای آزاد و اروپایی ملتهب که کانون نواختن شیپور جنگ بود، بخش‌هایی از محصولات سینمایی این سرزمین‌ها در آن دوران در خدمت تهییج احساسات ملی‌گرایانه و تبلیغ دستاوردهای جنگاورانه بود. متفاوت‌ترین و ماندگارین آثار سینمای حکومتی-دولتی این مقطع، در آلمان نازی و با مدیریت و حمایت ژوزف گوبلز تولید شد که فیلم‌ پیشرو و ساختارشکن «پیروزی اراده» به کارگردانی لنی ریفنشتال تبدیل به یکی از فیلم‌های جریان‌ساز در تاریخ سینمای جهان شد. اما پس از اتمام جنگ کارگردان این فیلم در رفتاری مورد انتظار، تحت بایکوتی شدید قرار گرفت و به‌رغم عمر طولانی، هرگز فرصت هنرآفرینی مجدد را به دست‌ نیاورد و بهای ایستادن در بدترین نقطه تاریخ و در بدترین زمان و در کنار بدترین فرد آن سال‌ها را این‌چنین پرداخت کرد. تهدید، تطمیع و باورهای قلبی سه عامل اصلی در مسخ سینماگران توسط سیاستمداران هستند.‌ سینمای حاکمیتی که در خلال جنگ جهانی دوم عرض قدرت کرده و میزان بالای اثرگذاری خود را به رخ کشیده بود، تا به این روزگار در سراسر جهان ادامه داشته و محدود به جغرافیای خاصی نیست. در ایران نیز سالانه چندین اثر در خدمت اهداف حاکمیت مستقر تولید و روانه چرخه اکران می‌شود. شهروند ایرانی به دلیل شرایط ملتهب اجتماعی در عرصه داخلی و اوضاع پیچیده در صحنه سیاست خارجی در چند دهه اخیر که سبب شده آماج توفان پروپاگاندای حاکمیتی توسط تلویزیون و رسانه‌های همسو و در خدمت حاکمیت قرار بگیرد را نمی‌توان با تبلیغات سطحی تحت‌تاثیر قرار داد. سینمای ایران در بعد حاکمیتی آن سینمایی به ‌شدت ضعیف در ساختار و محتواست و معمولا این رده از آثار در اکران نیز با شکست مواجه می‌شوند. ژانر سینمای جنگی، انقلابی و مذهبی غالبا توسط نهادهای دولتی تامین مالی و حمایت تبلیغاتی در دوره‌های مختلف اکران می‌شوند. از اواخر دهه شصت تا اواخر دهه هشتاد آثار جنگی بسیاری در سینمای ایران تولید شد که بسیاری از آن فیلم تبدیل به آثار ماندگار سینمای ایران شدند. در آن دوران سینماگران در خدمت اعتقادات قلبی خود بودند و آنچه تولید می‌شد جلوه‌ای از درونیات و عقاید فیلمساز بود. در سینمای کشورهای توسعه‌یافته مانند کشورهای اروپایی، کشورهای شرق آسیا و سینمای هالیوود، ابزار تطمیع برای ترغیب فیلمسازان به تولید آثار سفارشی کارایی بیشتری دارد و در دوران جنگ سرد، دستگاه حاکم شوروی سینماگران را به زور تهدید و قرار دادن در تنگناهای مالی ناچار به همکاری با دولت می‌کرد. در دوران حاضر در سینمای ایران نیز معمولا سه دسته از فیلمسازان در مقاطعی با حاکمیت همراهی می‌کنند. دسته اول فیلمسازان جوانی هستند که سابقه فیلمسازی فیلم بلند را ندارند و به شوق سینما پس از پایان تحصیلات آکادمیک و ساخت چند فیلم کوتاه بدون سخت‌گیری در انتخاب اثر، اولین پیشنهاد کارگردانی را با جان و دل می‌پذیرند و از میان آثار تولید شده اسما مستقل و رسما حاکمیتی تولید شده توسط این کارگردان‌های آماتور گاهی فیلم‌های قابل دیدن تولید شده، اما غالبا این جوانان کار اولی، آثار ضعیف و بی‌رمق بسیاری را هم به کارنامه سینمای ایران پیوست کرده‌اند. حاکمیت با سپردن آثار بعضا پر‌خرج به افراد بی‌رزومه و گمنام با بودجه عمومی کار ریسکی انجام می‌دهد. دسته دوم کارگردان‌‌هایی هستند که به دلیل مجموعه‌ای از انتخاب‌های غلط و بدشانسی‌های مکرر دوران درخشان ایشان به پایان رسیده و پس از کارگردانی چند فیلم ضعیف و بسیار کم‌مخاطب، پیشنهاد کار از سوی تهیه‌کنندگان به آنها نمی‌شود یا در مقطعی به حکم دادگاه فعالیت فیلمسازی آنها تحت تهدید قرار گرفته شده، این دسته از سینماگران ورشکسته برای گریز از بیکاری و مشکلات مالی از سر ناچاری قبول به همکاری با این دست از پروژه‌ها می‌کنند. دسته سوم افرادی همسو و همراه با دیدگاه‌های حاکمیتی هستند گروهی کوچک اما پرقدرت که تولید پروژه‌های اصطلاحا بیگ پروداکشن مورد تایید حاکمیت به آنها سپرده می‌شود و فارغ از نتیجه کار به دلیل نزدیکی دیدگاه کارفرما و تولیدگر معمولا روند همکاری‌ها ادامه‌دار و بدون مشکل است.  اگر مملکت در شرایط ایده‌آل‌تری قرار داشت شاید نیازی به تامین مخارج فیلم‌های ضعیف، اما موردتایید حاکمیت توسط دستگاه‌های مربوطه ذیل دولت نبود و سینماگران در آثار هنرمندانه خود مدح خدمات حاکمیت را نیز می‌گفتند.

source

توسط argbod.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *