فرید پریش
براساس گزارش اخیر نیویورکتایمز، با حضور یک اپرا در فستیوال سالزبورگ و ضبط آثاری برای دویچه گرامافون، به نظر میرسد موسیقی میچسلاو واینبرگ درحال پیداکردن جایگاه خود در دنیای موسیقی کلاسیک است. در ادامه بیشتر به آن میپردازیم.
بازگشت در موسیقی کلاسیک مفهومی پیچیده و دشوار برای تعریف است. ممکن است یک آهنگساز که در زمان خود نادیده گرفته شده، توسط هنرمندان یک نسل مورد توجه قرار گیرد، اما نسل بعدی او را دوباره فراموش کند. گاهی نیز فقط به مناسبت یک سالگرد یا رویداد خاص، نامش مطرح شود و سپس دوباره به حاشیه رانده شود.
نگاهی به آثار میچسلاو واینبرگ (۱۹۱۹-۱۹۹۶)، آهنگساز لهستانیالاصل که در شوروی سابق پناهنده شد، میاندازیم. شهرت او در غرب تا حد زیادی تحت تأثیر دوستی نزدیکش با دیمیتری شوستاکوویچ قرار گرفته است. بااینحال، در قرن حاضر علاقه به واینبرگ رو به افزایش بوده و نشانههایی وجود دارد که موسیقی او سرانجام درحال پیداکردن جایگاه خود در رپرتوار موسیقی کلاسیک است.
یکی از آخرین دستاوردهای این روند، احیای اپرای فوقالعاده او به نام «ابله» در فستیوال برجسته سالزبورگ اتریش بود. میرگا گراژینتهتایلا، رهبر ارکستر این اجرا، که با اقتدار آثار واینبرگ را به صحنه آورده، با قراردادی با دویچه گرامافون به ارتقای جایگاه او در موسیقی کلاسیک کمک کرده است.
بااینحال، واینبرگ همچنان برای بسیاری از شنوندگان چهرهای ناشناخته باقی مانده است. او یک آهنگساز یهودی بود که با وجود تمام مصائب قرن بیستم، آثارش سرشار از زیبایی و آرامش است. هویت او به تجربیاتش در بیش از ۱۵۰ اثر موسیقی و دهها موسیقی متن فیلم گره خورده است که همچنان در انتظار توجه و تحلیل قرار دارند. جالب اینکه او طبق گفتههای خانوادهاش، در اواخر عمر به مسیحیت گروید. واینبرگ در ورشو به دنیا آمد اما در سال ۱۹۳۹، پس از شنیدن خبر حمله قریبالوقوع آلمان به شهر، به شوروی فرار کرد (او به تنهایی سفر کرد و تا دهه ۱۹۶۰ از قتل خانوادهاش در یک اردوگاه کار اجباری بیخبر بود). او در ابتدا در مینسک ساکن شد، اما با پیشروی نازیها به شرق، به تاشکند ازبکستان پناه برد.
سرانجام واینبرگ با کمک آهنگسازانی مانند شوستاکوویچ که برایش دعوتنامهای از کمیته دولتی هنر دریافت کرده بودند، به مسکو رسید. او در این شهر مدتی از رفاه نسبی و شهرت برخوردار بود، اما سرکوب موسیقی و یهودیستیزی منجر به دستگیری او در اوایل سال ۱۹۵۳ شد.
هرچند شوستاکوویچ برای آزادی واینبرگ تلاش کرد، اما مرگ استالین یک ماه بعد به آزادی او منجر شد. واینبرگ که هرگز تمایلی به بحث در مورد آزارواذیت نداشت، به آهنگسازی بازگشت، اما بیشتر به ساخت موسیقی برای فیلمهای شوروی و کارتونهای کودکانه روی آورد. جالب اینکه همین آثار بود که نخستین بار گراژینتهتایلا را با موسیقی او آشنا کرد.
در دهه ۱۹۶۰، واینبرگ دوباره برای ارکستر به طور پربار آهنگسازی میکرد. در گذشته از او به عنوان شاگرد شوستاکوویچ یاد میشد، اما اکنون رابطه آنها بیشتر به عنوان یک دوستی نزدیک با تبادل سازنده ایدههای موسیقی شناخته میشود. اگرچه شباهتهایی بین سبکهای آنها وجود دارد، اما هرکدام شخصیت موسیقایی متمایزی دارند.
واینبرگ در یادداشتی به همسر دومش، اولگا رخلسکایا، نوشته بود: «آهنگساز کسی است که میداند درون هرکدام از ما را با نور منحصربهفرد خود روشن کند. «سنتیگرایی»، «آوانگارد» و «مدرنیسم» مفاهیمی بیمعنا هستند. تنها چیزی که اهمیت دارد، آنچه است که واقعا متعلق به توست».
source