به گزارش پایگاه خبری دانا، گروه فرهنگ و هنر، محمدامین قاسمی پیربلوطی؛

 

سکوت پُر از خاطره

وقتی ذهن خطوط زندگی را پاک می‌کند، چه چیزی در ژرفای وجود انسان باقی می‌ماند؟ آیا عشق می‌تواند از گذر زمان و ویرانی حافظه جان سالم به در ببرد؟ این پرسش‌های هستی‌شناسانه، قلب تپنده فیلم «هفت بهار نارنج» را تشکیل می‌دهند. فرشاد گل‌سفیدی که پیش از این سابقه قابل اعتنایی به عنوان مدیر فیلم‌برداری در سینما و تلویزیون دارد، در نخستین تجربه کارگردانی بلند خود، دوربین را نه به سمت هیاهوی جهان بیرون که به سوی جهان درون مردی تنها و فراموش‌کار گرفته است. او در فضایی آرام و مملو از نوستالژی، مخاطب را به تأملی شاعرانه درباره نیروی ماندگار عاطفه دعوت می‌کند.

 

عشقی در پس مه فراموشی

«هفت بهار نارنج» قصه «شمس»، استاد بازنشسته ادبیات را روایت می‌کند که در تنهایی یک خانه قدیمی، با کمک پرستاری به نام «سارا» (سارا رسول‌زاده) روزگار می‌گذراند. شمس که نشانه‌های آشکار بیماری آلزایمر دارد، همسرش «طلعت» (لادن مستوفی) را که سال‌هاست در حالت کما و زندگی نباتی به سر می‌برد، فراموش نکرده است. فیلم در نوسان میان واقعیت کنونی و خیالات شمس پیش می‌رود؛ خیالاتی که در آنها طلعت جوان و سرحال است و آنها با هم زندگی می‌کنند. ورود یک دختربچه برای نگهداری یک‌روزه، راز زندگی نباتی طلعت را برای تماشاگر آشکار می‌سازد و شمس را در برابر دشوارترین تصمیم زندگی‌اش قرار می‌دهد: ادامه دادن به این وضعیت یا رضایت به قطع دستگاه‌های حافظ حیات.

 

ستایش بازیگری یک اسطوره

بدون شک، نقطه اوج و قلب تپنده «هفت بهار نارنج»، بازی خیره‌کننده و عمیق علی نصیریان است. بسیاری از منتقدان بر این باورند که این فیلم، بسیار به بازیگر نقش اول خود مدیون است و نصیریان بسیاری از خامی‌های یک فیلم اولی را پوشانده است. بازی او فراتر از ایفای نقش، نوعی زیستن در شخصیت است. نصیریان با سکوتی پر معنا، نگاه‌های محو، لرزش‌های ظریف صدا و حرکت‌های حساب‌شده، ترسیم‌گر تمام‌عیار مردی است که جسم و حافظه‌اش را بیماری می‌رباید، اما روح عاشقش دست‌نخورده باقی مانده است. او با مهارتی بی‌نظیر، «پیری عاشقانه» را به تصویر می‌کشد؛ پیری‌ای که در آن شکوه و وقار، با رنج فراموشی و عمق یک عشق قدیمی درآمیخته است.

از منظر فرم، فیلم‌ساز تلاش کرده تا با زبان تصویری لطیف (استفاده از رنگ‌های ملایم، نورپردازی گرم) و فضاسازی نوستالژیک، مخاطب را به درون این جهان درونی بکشاند. نمادپردازی (به ویژه نماد بهار نارنج به عنوان عطر و یادگار عشق) نیز در خدمت تقویت این فضا قرار گرفته است.

بااین‌حال، فیلم از نظر روایی با چالش‌هایی مواجه است. برخی منتقدان معتقدند ریتم فیلم کند و کشدار است و گره اصلی داستان دیر آشکار می‌شود. همچنین، پرداخت برخی خطوط فرعی داستان (مانند ماجرای دختربچه یا رابطه نیم‌بند عاشقانه) گاه گل‌درشت و کم‌اثر به نظر می‌رسد و از تمرکز بر خط داستانی اصلی می‌کاهد. ابهام در مرز میان واقعیت و خیال شمس نیز گاه ممکن است باعث سردرگمی مخاطب شود.

 

نگاهی شاعرانه به یک تراژدی مدرن

آنچه «هفت بهار نارنج» را از بسیاری فیلم‌های با موضوع بیماری‌هایی مانند آلزایمر متمایز می‌کند، پرهیز از نگاه صرفاً تراژیک و پزشکی و گرایش به سمت روایتی اساطیری و شاعرانه از عشق است. در این فیلم، عشق نه یک احساس گذرا، بلکه نیرویی ازلی و ابدی تصویر می‌شود که حتی در ویرانه‌های حافظه هم ریشه دوانده است. این نگاه، فیلم را از یک ملودرام معمولی درباره بیماری، به تأملی فلسفی درباره ماهیت حافظه عاطفی و چیستی ماندگارهای وجود انسان ارتقا می‌دهد.

 

تماشا کنیم یا نه؟

«هفت بهار نارنج» فیلمی است که تماشای آن به علاقه‌مندان به سینمای تأملی، بازی‌های درخشان و داستان‌های عاطفیِ کم‌هیاهو توصیه می‌شود. این اثر، تجربه‌ای سینمایی مناسب برای مخاطب صبوری است که به دنبال شتاب و کشمکش‌های پی‌در‌پی نیست، بلکه می‌خواهد در فضایی آرام، همراه با شخصیتی عمیق شود و درباره مفاهیمی انسانی تأمل کند.

اگرچه برخی ضعف‌های روایی ممکن است برای بخشی از مخاطبان خسته‌کننده باشد، اما بازی استثنایی و به یاد ماندنی علی نصیریان به تنهایی دلیلی کافی برای تماشای این فیلم محسوب می‌شود. «هفت بهار نارنج» به ما یادآوری می‌کند که گاه ارزشمندترین گنجینه‌ها نه در صندوقچه حافظه که در قلب ما دفن شده‌اند. شاید تماشای این فیلم، فرصتی باشد برای درک این که عشق واقعی، حتی وقتی نام‌ها فراموش شوند، همچنان به شکل عطری آشنا در روح ما جریان دارد.

source

توسط argbod.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *