شرق: ارتش اسرائیل شامگاه جمعه، ششم مهر‌ماه، با حمله بی‌سابقه‌ای به ضاحیه جنوبی بیروت اعلام کرد که هدف از این حمله، مقر فرماندهی حزب‌الله بوده است. به فاصله ساعاتی، تل‌آیو در نخستین دقایق بامداد دیروز شنبه اعلام کرد که در حمله هوایی به بیروت، پایتخت لبنان، سیدحسن نصر‌الله، دبیر‌کل حزب‌الله لبنان را ترور کرده و به شهادت رسانده است. در‌نهایت هم بعدازظهر شنبه بود که حزب‌الله لبنان در بیانیه رسمی خبر شهادت او را تأیید کرد. اما سیدحسن نصرالله که بود؟ او به لحاظ نسبی متعلق به خاندان امام هفتم است. البته نسب سیدحسن نصرالله و به طور کلی خاندان نصرالله به امام موسی کاظم (ع) می‌رسد. اسناد تاریخی قدیمی تأکید می‌کند خاندان نصرالله طی دوران حیات جدشان «سید‌ابراهیم المجاب‌بن سید‌محمد العابد‌بن الامام موسی‌ الکاظم» در سال ۲۴۷ هجری متولی بارگاه حسینی بوده و جد آنها «ابو الفائز محمد» که خاندان به نام او نام‌گذاری شده، با سادات «آل ‌طعمه»، «آل‌ قفطون»، «آل ‌ضیاء‌الدین»، «آل ‌تاجر»، «آل ‌مساعد» و «آل محمد أمین» پسر عم بوده‌اند.

همچنین اجداد سید، نسل‌اندر‌نسل مسئول و ناظر بر بارگاه حسینی بوده و دارای مستغلاتی در منطقه «عین‌التمر» و داخل «کربلا» منطقه «الحسینیة» بوده‌اند که اسناد تاریخی آن همچنان موجود بوده و تاریخ آن به بیش از چهار قرن قبل بازمی‌گردد. افزون بر این «سید‌نصرالله الفائزی الحائری» جد سیدحسن در سال ۱۱۶۸ هجری در استانبول به شهادت رسید؛ در‌حالی‌که از بارزترین شخصیت‌های علمی زمان خویش شمرده می‌شد و «علامه شیخ عبد‌الحسین امینی» در کتاب «شهداء الفضیلة» خود در صفحه ۲۱۵ این‌چنین از سید‌نصرالله الفائزی الحائری یاد می‌کند: «سید‌نصرالله‌بن حسین‌بن علی‌بن اسماعیل‌ الحسینی الموسوی الحائری معروف به شهید، کسی است که خدای باری تعالی در وجودش سعادت بهره‌مندی از علم و تقوا و شهادت را نهفته بود و از بزرگی و علو درجات در اصل و نسب سرآمد روزگار بود. او عالمی فقیه و سخنوری ادیب و شاعری آگاه به علوم زمانه خویش بود و کمتر کسی را می‌شد مانند او یافت».

 شخصیت‌شناسی سیدحسن از نگاه پدر

سیدحسن نصرالله، فرزند بزرگ خانواده‌ای ۱۱نفره بود. سیدعبدالکریم (پدر سیدحسن)، می‌گوید: «محله ما فقیرترین محله بیروت بود و ما در آنجا یک بقالی داشتیم. من چهار پسر داشتم که سیدحسن بزرگ‌ترین آنها بود، اما به مغازه نمی‌آمد. چون دوست داشت درس بخواند و همه وقتش را درس می‌خواند؛ انگلیسی، عربی، فرانسه و علوم حوزوی‌. سید‌حسن به فوتبال علاقه داشت و گاهی برای فوتبال بازی‌کردن می‌رفت؛ با دوچرخه یا تاکسی. اما آموختن و یاد‌گرفتن برایش مهم‌ترین چیز بود. مثلا یک خانم ارمنی مشتری مغازه‌مان بود و فقیر بود و نسیه می‌برد. سیدحسن از آن خانم خواست به‌جای پرداخت پول اجناس، به او انگلیسی یاد بدهد. بعد از مدتی آن خانم مرا دید و گفت: سید! قرار بود من به حسن انگلیسی یاد بدهم، اما حالا او انگلیسی را از من بهتر می‌خواند». سید‌حسن به دلیل فشار‌های اقتصادی جنوب لبنان به همراه خانواده به بیروت مهاجرت کرد و در حاشیه پایتخت در محله کرنتینا سکنی گزید. خودش خاطرنشان کرده است که در کودکی شال مشکی و بلند مادربزرگش را دور سر می‌پیچانده و به حاضران می‌گفته من روحانی هستم، پشت سرم نماز بخوانید. شخصیت سیدحسن نصرالله در محله کرنتینا شکل گرفت. او در نوجوانی در نزد پدرش در مغازه میوه‌فروشی کار می‌کرده. سیدحسن نصرالله برخلاف دوستانش که همیشه راهی زمین‌های فوتبال و سواحل توریستی بیروت بودند، به مناطق مجاور کرنتینا همانند ‌النبعه، سن الفیل و برج حمود می‌رفت تا از فضای معنوی مساجد آنها استفاده کند. او از کودکی علاقه فراوانی به مطالعه داشت و در زمینه دین مطالعات زیادی انجام داده است. او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌های کوی النجاح و سن الفیل پشت‌ سر گذاشت و ‌هم‌زمان با جنگ‌های داخلی لبنان به اتفاق خانواده به بازوریه، زادگاه خود، بازگشت و در شهر صور دوران دبیرستان را تمام کرد. جنبش‌های چپ مارکسیستی و کمونیستی در آن دوران در البازوریه بسیار فعال بودند اما او به جنبش اسلامی امل که امام موسی‌ صدر آن را در لبنان پایه‌ریزی کرده بود، پیوست. دیری نگذشت که سیدحسن به ‌عنوان نماینده امل در البازوریه فعالیت سیاسی‌اش را گسترش داد. او در مسجد صدر شهر صور با یک روحانی مدرس علوم دینی به نام سیدمحمد الغروی آشنا شد و با کمک او برای ادامه تحصیلات حوزوی به نجف رفت. در آنجا سید‌حسن نصرالله سراغ آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر را گرفت، اما او را به شخصی به نام سیدعباس موسوی معرفی کردند و در اولین دیدارش با موسوی در ابتدای گفت‌وگو سعی کرد از لهجه لبنانی دوری کند و با عربی فصیح صحبتش را آغاز کرد. سید‌حسن نصرالله تحصیلاتش را در نجف نزد موسوی و آیت‌الله صدر ادامه داد و در سال ۱۹۷۸ مقدمات را به‌ پایان رساند. در این دوران در کشور عراق، تحولات سیاسی و امنیتی فراگیر شده‌ بود. در این تحولات طلاب علوم دینی حوزه نجف همواره تحت تعقیب بودند. طلبه‌های لبنانی نیز در این دوران با اتهامات مختلفی از‌ جمله همکاری با حزب الدعوه عراق، همکاری با جنبش امل در لبنان یا ارتباط با حزب بعث حاکم بر سوریه مواجه بودند. او به دلیل فشار‌های موجود در عراق به لبنان برگشت و در حوزه علمیه بعلبک مشغول به تحصیل و تدریس شد. در کنار تحصیلات حوزوی، سید‌حسن نصرالله از آموزش‌های نظامی غافل نماند و دوره‌های مختلف چریکی را پشت‌ سر گذاشت. سیدحسن به دلیل توانایی‌ در مدیریت و فرماندهی، به‌ عنوان نماینده جنبش امل در دره بقاع منصوب شد.

 نقطه عطف زندگی سیاسی سید جوان

۱۷ فوریه (۲۸ بهمن) ۱۹۹۲ در حقیقت نقطه عطف زندگی سیدحسن نصرالله بود؛ چرا‌که او به ‌عنوان دبیرکل حزب‌الله انتخاب شد. ۱۶ فوریه آن سال (۱۹۹۲) روزی است که سیدعباس موسوی، دومین دبیرکل حزب‌الله لبنان، به‌ همراه همسر و فرزندش ترور شد. اسرائیل با هلی‌کوپتر به کاروان خودرویی سیدعباس شلیک و همه کاروان را قتل‌عام کرد. از آن روز به بعد بود که سیدحسن نصرالله به‌ عنوان دبیرکل گروه نوپا ولی با‌انگیزه حزب‌الله لبنان انتخاب شد. به نوشته فارس، با ترور موسوی در ۲۸ بهمن ۱۳۷۰، رژیم صهیونستی تصور می‌کرد با شهادت دبیرکل حزب‌الله لبنان، این گروه شیعی به انتهای خط می‌رسد؛ حال آنکه با شهادت سیدعباس، جهان با فرمانده جوانی به نام سیدحسن نصرالله آشنا شد که رژیم اسرائیل در خواب هم تصور نمی‌کرد. فارس در ادامه به نقل از مرحوم حسین شیخ‌الاسلام، دیپلمات فقید کشورمان، درباره چگونگی انتخاب سیدحسن نصرالله به دبیرکلی حزب‌الله چنین می‌گوید: «وقتی سیدعباس موسوی شهید شد و خبر شهادتش به ایران رسید، از طرف آقا دستور آمد هیئتی برود تا ببینند چه کار می‌توان کرد. در منزل شیخ صبحی [طفیلی] جلسه شورا تشکیل شد…؛ سن شیخ صبحی از همه بیشتر بود و از طرفی ممکن بود خود ایشان مشکل بیافریند که مشکل هم آفرید که ان‌شاءالله خدا هدایتش کند و عاقبت به‌ خیر شود. جلسه تشکیل شد و شورا به اتفاق، آقای سیدحسن نصرالله را در ۳۲سالگی انتخاب کرد. فردا پیش از اینکه سیدعباس را به خاک بسپاریم، در مراسم آقای سیدحسن نصرالله به ‌عنوان دبیرکل حزب‌الله سخنرانی کرد و بسیار هم قوی سخنرانی کرد. مراسم بسیار خاصی بود و همه ما هم حالت دیگری داشتیم و خدا لطف کرد که این وقفه نیفتاد. این را هم من از حضرت امام درس گرفته بودم که وقتی مسئولی شهید می‌شد، پیش از اینکه او را به خاک بسپارند، جانشین او را تعیین کرده بود».

 نگاه مجله فرانسوی به فرمانده جوان حزب‌الله

نخستین بار نشریه فرانسوی مگزین بود که موفق شد ۲۸ نوامبر سال ۱۹۹۷ سید‌حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان را راضی کند طی مصاحبه‌ای از زندگی شخصی‌اش صحبت کند. خبرنگار این نشریه فرانسوی در نخستین برخورد، او را چنین توصیف می‌کند: «مردی کاریزماتیک… کسی که دارای روحیه‌ای پولادین است‌. به‌راحتی با هر تهدید و خطری خود را وفق می‌دهد، خطرهایی که هر انسانی در برخورد با آنها در همان لحظات اولیه کنترل خود را از دست می‌دهد… . اما او چنین نبود… . طبیعی است که اسرائیل در کمین او یا هر‌یک از اعضای خانواده‌اش باشد و در اولین فرصت اقدام به ترور او یا هر‌یک از اعضای خانواده‌اش کند».

شهادت فرزند سید مقاومت

شهادت سیدعباس موسوی به همراه خانواده‌اش، تأثیر بسزایی در روحیه مردم لبنان و به‌وی‍ژه رزمندگان حزب‌الله گذاشت و پس‌ از‌ آن بود که مبارزات و حملات حزب‌الله با راهبری سید‌حسن نصرالله شکل جدیدی به خود گرفت و حمایت عمومی میان مردم لبنان از حزب‌الله رو به فزونی نهاد. در این میان، اسرائیل نیز در سال‌های ۱۹۹۳ و ۱۹۹۶ عملیات‌های «خوشه‌های خشم» و «تسویه‌حساب» را به اجرا گذاشت که با مقاومت سرسختانه حزب‌الله‌ که ‌کمترین امکانات نظامی را داشت، روبه‌رو شد. در‌ سپتامبر ۱۹۹۷ دو نفر از رزمندگان حزب‌الله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه جبل‌الرفیع در جنوب لبنان به شهادت رسیدند و پیکر آنان به‌ دست نیرو‌های اسرائیلی افتاد.

تلویزیون رژیم اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خون‌آلود آنان را به نمایش گذاشت. به‌سرعت مشخص شد ‌یکی از این دو‌، سید‌هادی،‌ فرزند سید‌حسن نصر‌الله، دبیر‌کل حزب‌الله است. انتشار این خبر ‌مانند بمبی در جامعه لبنان صدا کرد و تحول بسیار مهمی را در پی داشت. در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچ‌گاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گرو‌های سیاسی‌ یا شبه‌نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد. این واقعه، موجی از احساسات جوشان همدردی، احترام و شیفتگی را نسبت به دبیر‌کل حزب‌الله در میان همه طوایف مذهبی لبنان در پی داشت؛ به‌گونه‌ای که همه آحاد ملت لبنان از هر دین و مذهبی، تحت تأثیر شدید این واقعه قرار گرفتند. رهبران سیاسی لبنان نیز یکی پس از دیگری به دیدار سیدحسن نصر‌الله رفته و ضمن گفتن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت سیدهادی، مراتب قدردانی و احترام خود را نسبت به شخصیت مبارز و صادق دبیر‌کل حزب‌الله‌ ابراز کردند.

 سلسله ترورهای نافرجام سید

سیدحسن نصرالله که سومین دبیرکل حزب‌الله لبنان و از بنیان‌گذاران آن در سال ۱۹۸۲ ‌محسوب می‌شود، بارها هدف ترروهای نافرجام بوده است؛ از ترور به وسیله مسمومیت غذایی در سال ۲۰۰۴ گرفته تا حمله خمپاره‌ای به خودروی سید‌حسن نصرالله در سال ۲۰۰۶. از دیگر موارد تلاش برای ترور دبیرکل حزب‌الله می‌توان به سال ۲۰۱۱‌ اشاره کرد. در آن سال، ساختمانی که تصور می‌شد سیدحسن نصرالله در آن حضور دارد، توسط هواپیماهای اسرائیلی منفجر شد. در کل سیدحسن نصرالله به دلیل تهدیدات امنیتی در سال‌های اخیر کمتر در انظار عمومی حاضر می‌شد و تیم حفاظتی ویژه‌ای مسئولیت حفاظت او را بر عهده داشت. ابوعلی جواد، داماد سید‌حسن نصرالله، مسئولیت این تیم را بر عهده داشت. اما در یکی از شایان توجه‌‌ترین تلاش‌های ناموفق اسرائیل برای ترور سیدحسن نصرالله می‌توان به بمباران برج محل اسکان او توسط هواپیماهای اسرائیلی در سال ۲۰۰۶ پرداخت. به نوشته فرارو، در جریان جنگ ۳۳‌روزه، اسرائیل،‌ بیروت و از‌ جمله فرودگاه بین‌المللی رفیق حریری و منطقه ضاحیه در جنوب پایتخت لبنان را به صورت سنگین بمباران کرد. در همان زمان نیز شایعه شد که سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان، در جریان این بمباران‌ها زخمی و احتمالا شهید شده است. سیدحسن نصرالله در جریان جنگ ۳۳‌روزه سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) در ضاحیه جنوبی بیروت حضور داشت. ضاحیه منطقه تحت کنترل حزب‌الله و یکی از مناطق شیعه‌نشین حاشیه بیروت است. سردار سلیمانی در مهر ۱۳۹۸ (مصاحبه اولین بار ۹ مهر از تلویزیون پخش شد) در مصاحبه‌ای مطبوعاتی که با دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای انجام داد، به این مسئله پرداخت: «حزب‌الله یک اتاق عملیات در قلب ضاحیه داشت که عموما پیوسته ساختمان‌هایی در مجاور آن مورد بمباران قرار می‌گرفتند و منهدم می‌شدند. یعنی در هر شبی، دو سه ساختمان بزرگ بلندمرتبه 12-13‌طبقه، کمتر یا بیشتر، نقش بر زمین می‌شدند و کاملا با خاک یکسان می‌شدند. این اتاق، اتاق عملیات زیرزمینی نبود، بلکه یک اتاق عملیات معمولی بود. اما بعضی از تجهیزات، اتصالات و ارتباطات در آن پیش‌بینی شده بود. یک شب که در این اتاق عملیات بودیم و تقریبا همه مسئولان اداره جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت 11 شب، بعد از اینکه ساختمان‌های اطراف‌مان را زدند و منهدم کردند، احساس کردم یک خطر جدی نسبت به سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابه‌جا ‌کنیم. من و عماد با هم مشورت کردیم. سید به‌سختی می‌پذیرفت که از اتاق عملیات خارج بشود. خارج‌شدن او هم این‌گونه نبود که از ضاحیه خارج بشود، بلکه باید از یک ساختمانی که فکر می‌کردیم دشمن ممکن است به‌ دلیل ترددی که در داخل آن وجود دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل می‌شد. هواپیما‌های اِم‌کا، یعنی هواپیما‌های بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه‌تاسه‌تا پرواز می‌کردند و بر همه رفت‌وآمد‌ها کنترل دقیق داشتند؛ حتی از یک موتورسیکلتی که تردد می‌کرد  نمی‌گذشتند».

‌«ساعت 12 شب، ضاحیه سوت‌وکور بود و اصلا انگار در آنجا، در ‌قلب ضاحیه که مرکز اصلی حزب‌الله بود، هیچ‌کس زندگی نمی‌کرد. توافق کردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل بشویم و منتقل شدیم. فاصله زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود. وقتی منتقل شدیم، به‌ محض اینکه داخل آن ساختمان شدیم، بمباران دیگری صورت گرفت و کنار همان ساختمان را زدند. در همان ساختمان صبر کردیم؛ چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط سید و مخصوصا ارتباط عماد قطع می‌شد. مجددا بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند. احساس می‌شد که این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد.در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من، سید و عماد؛ لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیما‌های رژیم بالای سر ضاحیه می‌آمد. عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این درخت، از باب اینکه از دید محفوظ بشوید». اگرچه محفوظ نمی‌کرد، چون دوربین هواپیمای اِم‌کا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیا تفکیک می‌کرد، لذا آن نقطه غیر‌قابل مخفی‌کردن بود. وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصه حضرت مسلم افتادم، نه برای خودم بلکه برای سید؛ چراکه سید صاحب اینجا بود. عماد رفت، یک ماشین پیدا کرد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که به‌سرعت برگشت. عماد بی‌نظیر بود؛ مخصوصا در طراحی. تا قبل از اینکه ماشین به ما برسد، هواپیمای اِم‌کا روی ما متمرکز بود. ماشین که رسید به ما، اِم‌کا بر ماشین متمرکز شد. می‌دانید که اِم‌کا اطلاعات دوربینش را مستقیما به تل‌آویو منتقل می‌کرد و آنها این صحنه را در اتاق عملیات‌شان می‌دیدند. طول کشید تا ما توانستیم با رفتن به زیرزمین، به زیرزمین دیگری برویم و بعد، از این خودرو به چیز دیگری که الان قابل بیان نیست، منتقل بشویم و بتوانیم دشمن را گول بزنیم. تقریبا ساعت دو نیمه‌شب مجددا به اتاق عملیات بعدی رسیدیم».

شایعه زخمی‌شدن سیدحسن نصرالله

در جریان جنگ ۳۳‌روزه، این شایعه به صورت گسترده مطرح شد که احتمالا سیدحسن نصرالله در جریان بمباران‌های شدید ضاحیه زخمی شده و احتمال شهادت او نیز وجود دارد. این مسئله نیز در گفته‌های سردار سلیمانی وجود دارد: «آن روز (۱۴ جولای) برای اولین بار قرار بود موشک دریایی مورد آزمایش قرار بگیرد. قبل از آن، همه موشک‌ها مخفی بودند و آزمایشی وجود نداشت. عملیات، عملیات سختی بود. باید موشک از یک پناهگاه و از یک مخفیگاه خارج می‌شد و با ماشینی که حامل آن بود به یک نقطه پرتاب می‌آمد که مکشوف بود، درحالی‌که سه چهار ناوچه اسرائیلی در مقابلش ایستاده بودند. این کار قرار بود زمانی انجام بگیرد که سید می‌خواست صحبت ‌کند؛ چون شایعه شده بود‌ سید زخمی شده است و ‌‌نگرانی عمومی بسیاری در بین مردم لبنان ایجاد شده بود. توافق سید با عماد (مغنیه) این شد که باید سید صحبت کند». اشاره شهید سلیمانی به شلیک موشک دریایی و ضدکشتی، به هدف قرار‌دادن ناوچه ساعر‌-۵ در دریای مدیترانه توسط نیرو‌های حزب‌الله برمی‌گردد. در سومین روز از جنگ 33روزه، پیام صوتی سیدحسن نصرالله از طریق شبکه تلویزیونی المنار پخش شد و در آن زمان به شایعه‌ها پایان داد. هم‌زمان با پایان این سخنرانی بود که تصاویر هدف قرار‌گرفتن ناوچه کلاس ساعر-۵ نیروی دریایی اسرائیل پخش شد و به شایعه آسیب‌دیدن نصرالله در آن زمان پایان داد.

 

 

source

توسط argbod.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *