به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

حسین پاکدل با حضور در برنامه «اکنون» در گفتگویی با سروش صحت با بیان اینکه «اگر از راه درست، سراغ هر کاری بروید زودتر به نتیجه می‌رسید.»، تصریح کرد: اگر آن موقع هدایت می‌شدیم که چه چیزهایی بخوانیم شاید موقعیت بهتری در نوشتن و خواندن پیدا می‌کردیم ولی وقت‌مان خیلی تلف شد چون چیزهای به‌دردنخور هم زیاد می‌خواندیم. بااین‌حال از خواندن آنها ناراضی نیستم چون سیری بود که طی کردیم و تاریخ «اگر بردار» نیست. در آن زمان البته مجلات خوبی هم چاپ می‌شد. برای هر قشری مجله‌ای بود و نویسندگان قدری در آنها قلم می‌زدند.

این کارگردان در ادامه مطرح کرد: وقتی به دانشگاه رفتم با جهان بزرگ‌تری مواجه شدم و مسائل و تحولات انقلاب هم باعث شد کتاب‌های انقلابی زیادی چاپ شود که مدام آنها را می‌خواندیم تا به وضعیت ایران و جهان آگاه‌تر شویم. در آن مقطع یعنی در سال‌های ۵۶ تا ۵۹ کتاب‌های خوبی چاپ می‌شد. مثلاً کتاب‌های دکتر شریعتی خیلی تأثیرگذار بودند و واقعاً ادبیات غنی‌ای داشتند. کتاب‌های آل‌احمد و صادق چوبک را هم خیلی دوست داشتم اساساً قصه‌دوست بودم.

وی ادامه داد: اساسا آنچه جایگاه هر کشور و هرکسی را در جهان مشخص می‌کند نوع روایت آنها از خودشان است به‌نحوی‌که مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد بلکه نوع روایت شما برای جهانیان مهم است.

در بخش دیگری از «اکنون»، این کارگردان در پاسخ به پرسش سروش صحت که مبنی بر اینکه چه شد که رشته کشاورزی را در دانشگاه دنبال کردید؟ عنوان کرد: همان‌طور که گفتم من در مدرسه شبانه درس می‌خواندم و خیلی وقت‌ها به جای رفتن سر کلاس، به سینما می‌رفتم چون سینما را خیلی دوست داشتم؛ بااین‌حال نمره‌های من گاهی از هم‌کلاسی‌هایم بیشتر می‌شد. آن زمان ورود به دانشگاه پهلوی شیراز شرط داشت؛ یکی نمره کنکور و دیگری معدل چهار سال دبیرستان. باید معدل چهار سالت بالای ۱۸ و معدل دیپلمت بالای ۱۶ می‌شد. انتخاب نهم من دانشگاه شیراز بود ولی به علت معدل دبیرستانم در آنجا قبول شدم. رتبه کنکورم بالا نبود اما به خاطر معدلم در رشته کشاورزی دانشگاه شیراز قبول شدم.

او با یادآوری علاقه‌اش برای ادامه تحصیلاتش در آن مقطع افزود: من دوست داشتم ادبیات بخوانم اما چون رشته مدرسه‌ام تجربی بود در دانشگاه کشاورزی خواندم اما حتی یک دقیقه هم در کاری مرتبط به رشته دانشگاهیم کار نکردم؛ گرچه موقعیت‌های خوبی در این رشته برایم پیش آمد و می‌توانستم درآمد خوبی کسب کنم اما هرگز به سراغش نرفتم.

این بازیگر درباره ورودش به تلویزیون نیز اظهار کرد: یک روز فهمیدم رادیوی شیراز گوینده می‌خواهد. رفتم تست دادم، آقای گلبن آن زمان از من تست گرفت، سپس متنی که در آن تست اولیه خوانده بودم از رادیو پخش شد و دو ماه بعد از آن وارد تلویزیون شدم. بعدش به رادیو تلویزیون تهران دعوت شدم به همین دلیل از دانشگاه انصراف دادم و به تهران آمدم و گوینده شبکه یک شدم. یادم است خیلی تن به کار می‌دادم، هیچ‌وقت بیکار نمی‌نشستم، هر کاری از دستم برمی‌آمد انجام می‌دادم. یک سال بعد از آمدنم به تهران قائم‌مقام پخش شدم و سه سال بعد هم مدیریت پخش را به عهده گرفتم.

وی با اشاره به برنامه تلویزیونی نوروز سال ۷۲ و حضور مهران مدیری در آن برنامه توضیح داد: آن زمان طنز تلویزیون داشت کهنه می‌شد و با جوان‌ها ارتباط برقرار نمی‌کرد چون اغلب بچه‌های طنزپرداز تلویزیون، رادیویی و البته همه هم درجه یک بودند؛ با این حال باید تحولی رخ می‌داد. یک روز مهرداد خسروی، داریوش کاردان و… آمدند و گفتند “می‌خواهیم یک برنامه نوروزی ضبط کنیم و تو اجرای آن را برعهده بگیر.” من آن زمان چند تئاتر دیده بودم که جوان‌ها در آن کار می‌کردند و کارشان عالی بود مثلاً مهران مدیری در تئاتر «هملت» قطب‌الدین صادقی بازی می‌کرد، رضا عطاران، داریوش موفق و… هم جزو همین‌ها بودند. آن موقع، من بحث حضور آنها در تلویزیون را مطرح کردم که پذیرفته شد شرطم هم این بود که چند آیتم را ببینم و بگویم اجرا می‌کنم یا نه که با دیدنشان متوجه شدم بسیار برنامه خوبی است.

پاکدل درباره سالهای جنگ و حضور در جبهه نیز گفت: وقتی اعلام کردند نیرو برای حضور در کردستان می‌خواهند، من اعلام آمادگی کردم و به آنجا رفتم و چون هنوز جنگ جنوب شروع نشده بود، به فاصله سه ماه از حضورم در کردستان، مسئول روابط‌عمومی سپاه سنندج شدم. یادم است یک روز در حال عبور از خیابان سینمایی را دیدم که واردش شدم و دیدم تعطیل است. برای راه‌اندازی مجدد آن به جاهای مختلفی سر زدم یک‌بار شهید بروجردی را دیدم و مسئله راه اندازی سینما را مطرح کردم که او با خنده گفت تو نمی‌خواهی از این قرتی‌بازی‌ها دست برداری؟ به او گفتم معنای تعطیلی سینمای یک شهر ناامنی است. او پذیرفت گفت:” برو هر کاری لازم است انجام بده”.

او با اشاره به عمق تلخی جنگ ادامه داد: بعد از مدتی سینما را راه انداختم البته بعد از شروع جنگ جنوب به آنجا رفتم و در عملیات فتح خرمشهر جزو نیروهای عملیاتی بودم. خیلی جنگ وحشتناکی بود اساساً جنگ را نمی‌شود توضیح داد. جنگ پدیده مهیبی است و خدا نصیب هیچ‌کسی نکند. خرمشهر شرف ایران بود و به مرحله‌ای رسیده بود که باید پیروز می‌شدیم. یادم است در آنجا حسین خرازی را دیدم که مدتی قبلش دستش قطع شده بود و با همان وضعیت داشت فرماندهی می‌کرد. یادم است شب عملیات همه اطرافیانم گلوله می‌خوردند ولی باید پیش می‌رفتیم، پشت گمرک که رسیده بودیم خسته و تشنه بودیم در سایه‌روشن منورها دیدیم باریکه آبی می‌آید قمقمه‌ها را پر کردیم و صبح که بلند شدیم دیدیم در همان مسیر پر از جنازه عراقی‌هاست.

 

آخرین اخبار فرهنگ و هنر را از طریق این لینک پیگیری کنید.

source

توسط argbod.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *