جملات از نظر ساختار گرامری، یا دستور زبانی، از جهت داشتن یا نداشتن «کُننده (فاعل)» به دو دسته جملات «معلوم (active)» یا «مجهول (passive)» تقسیم میشوند. در جملات معلوم، فاعل کنش مشخص است. ولی در جملات مجهول فاعل کنش ذکر نمیشود؛ چراکه صرفا بر خود فعل تمرکز شده است. گوینده یا نویسنده میتواند به فراخور حال یکی از این ساختارها را انتخاب کند.
امّا در دستور زبان مدیریتی –بهویژه در ایران– جملات تماما مجهول هستند. در متون دانشگاهی یا علمی تأکید بر جملات مجهول از این رو است که بیطرفی علمی رعایت شود و بیش از اینکه کُننده فعل محل توجه باشد –که بعضا اهمیتی ندارد– بر خود فعل (به عنوان موضوعی برای تحقیق) تمرکز شود. این کار اگرچه از نظر روششناختی و اخلاق پژوهشی، در کارهای علمی، امری نیک محسوب میشود، ولی در دستور زبان مدیریتی نهتنها عیب است، بلکه به تداوم مشکلات نیز منجر خواهد شد. در دستور زبان مدیریتی تمام جملات ناظر بر وضعیت حال با قالب مجهول بیان میشوند، تا شرایط را امری طبیعی و خود به خودی نشان بدهند.
برای مثال گفته میشود «قیمت سیمان در بازار دو برابر شد، چراکه ناترازی برق منجر به توقف تولید در کارخانههای سیمان شده است». این جملات نهتنها به ظاهر غلط نیستند، بلکه بسیار هم منطبق با واقعیت هستند. ولی در ساختار مجهولی یا پَسیوِ آنها نوعی کتمان حقیقت و وارونهنمایی وضعیت وجود دارد؛ زیراکه اساسا با حذف «فاعل» و تمرکز بر صِرف روند و فرایند مشخص نمیکنند کدامین مدیران و کدامین شیوههای مدیریت این وضعیت را ایجاد کرده است.
پس اگر بخواهیم عدالت و حقیقت را در جملات مدیریتی رعایت کنیم، باید چنین بگوییم: «قیمت سیمان در بازار دو برابر شد، چراکه ناترازی برق ناشی از مدیریت فلانی و اتخاذ سیاستگذاریهای بهمانی، تولید در کارخانههای سیمان را متوقف کرد!». این گونه جملات معلوم، شفاف و واضح نشان میدهد که مدیریت چه کسانی و کدام نوع سیاستگذاریها این وضعیت را ایجاد کرده است. البته تأکید بر جملات معلوم در این تشریح و توصیف وضعیت برای مچگیری سیاسی و نزاع جناحی نیست تا بخواهیم افراد را تخریب کنیم، بلکه برای نوعی بُرهان خُلف مدیریتی است؛ یعنی به تعبیری سعدیوار، شیوه درست مدیریتی را از که آموزیم، از نامدیران. هرچه آنان کردند و چنین شد، از آن پرهیز کنیم. از این تغییر دستور زبان مدیریتی، به دو دسته جهتگیری تحلیلی در مطالعات توسعه میرسیم.
یک دسته از تحلیلها را «عاملمحور (Factor-based analysis)» و دسته دیگر را تحلیلهای «کنشگرمحور (Agent-based analysis)» نامگذاری کردهاند. در تحلیلهای عاملمحور بر کلیت روند بهمثابه چیزی طبیعی تأکید میشود. تلویحا موضوع اینگونه قلمداد میشود که گویی غیر از این نمیتوانست رخ بدهد: «تیم بارسلونا در نیمهنهایی اروپا دو گل خورد و حذف شد!». اما در تحلیلهای کنشگرمحور دقیقا مشخص است که کدام کنشگر در زنجیره عللی که این پدیده را ایجاد کرده دخیل و مؤثر بوده است: «با اشتباه دفاع آخر بارسلونا، این تیم گل دوم را خورد و از رقابتهای اروپایی حذف شد!».
پیامد جمله اول این است که خُب به هر حال بارسلونا حذف شده و شاید تقدیر چنان بوده یا اساسا طبیعت این دور از رقابتها چنین بوده است. ولی در جمله دوم توصیف دقیقی از واقعیت وجود دارد: اشتباه مدافع آخر. هر دو جمله خبریاند، ولی در این خبررسانی، تجویز دقیقی هم مستتر است؛ چراکه به مربی تیم و مدیر فنی توصیه میکند برای جلوگیری از نتایج مشابه یا باید دفاع آخر (تأکید بر فاعل)، یا شیوه دفاعی (تأکید بر سیاستگذاری) را تغییر بدهند. بنابراین باید توجه داشت که دستور زبان مدیریتی در ایران امروز صرفا نوعی از شیوه بیان و سخنگویی نیست، بلکه نوعی از جهانبینی مدیریتی و شیوهای از تحلیل وضعیت است که خود مانعی بر سر بهبود شرایط و پیشبرد پروژه توسعه است. از این بدتر، جملات «باید»ی مجهول هستند؛ چراکه برخی از مدیران پا را از اینگونه سخنگفتن و تحلیل شرایط فراتر گذاشتهاند و دائم در سخنرانی و مصاحبههایشان از جملات بایدی مجهول استفاده میکنند. مثلا «باید ظرفیت تولید هزار مگاوات برق برای رفع ناترازی در استان ایجاد شود!» خب حالا این «باید» خطاب به چه کسانی است؟ چه کسی مسئول پیگیری آن است؟ بودجهاش از کجا تأمین میشود؟ فناوری و تجهیزات لازم را از کجا میآورند؟ جزئیات اجرائی چیست؟ و سؤالهایی از این دست. همگی از مواردی هستند که توسط ساختار یک جمله بایدی مجهول نادیده گرفته میشوند تا در نهایت چیزی جز حرفهای تکراری نصیب مملکت نشود.
source