به گزارش گروه رسانهای شرق؛ او در ادامه نوشت: اعتباری، آنچه به تاریخ اعتبار میدهد نه روزمرگیها و ورق خوردن تقویم و حوادث تکراری، بلکه وقایعی هستند که خبر از پایان و آغازی دیگر میدهند.
همانگونه که بهمن ۵۷ نشان از یک قاعدهمندی علمی از فروپاشی یک نظام قدرتمند سیاسی به ظاهر محکم داشت به همین سیاق برخی پدیدههای سیاسی و تاریخی دریآندزیهای زیادی در درون خود دارند. دوم خرداد (بروز تغییرات ارزشی در آرای انتخاباتی ) و سوم خرداد(چگونگی، عوامل وشرایط تجلی باورمندی و روح جمعی در دفاع از سرزمین) از این دسته روزها هستند.
در پس حادثه دوم خرداد و انتخاب سیدمحمد خاتمی به عنوان رییسجمهور و موارد شبیه آن، اتفاقات آنچنان سریع در جامعه رخ میدهند که در کنار عدم میل به فهم علتها و تلخیهای آن و همچنین با تبیین آرامبخش احاله به عوامل غیرواقعی آرام آرام فراموش میشوند و متاسفانه این حوادث با تمام اهمیتشان، پایه و بنیادی برای فهم مسایل و تغییر سیاستها را نمیسازند. بدین سان علتها به قوت خود باقی میمانند و متغیرهای ناشناخته جدید در قالب تغییرات در نهادهای اجتماعی و همچنین تغییرات نسلی و ارزشی و نیز تغییرات جهانی و تکنولوژی با پیوستن به علتهای گذشته، تاروپودی در هم تنیده در لایههای پایین اجتماع به وجود میآورند.
مجموعه دریافتهای من در این سالها نشان میدهد عدم درک تغییرات و تحولات و احاله به پدیدههای غیرواقعی و بیرونی به علاوه دفاع از سیاستها، روشها و به ظاهر ارزشهایی که بیش از آنکه واقعی باشند تبیین کننده فلسفه وجودی جریانها و گروهها هستند در مجموع پایههای عدم تمایل به فهم اصلی مسئله و سیاستگذاریهای و در نتیجه سیاستگذاریهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی معارض با جریانهای ارزشی، خواستها، نیازها و افکاری که در اذهان اکثریت جامعه در جریان است اتخاذ و زمینه بروز چالشها و درگیریها به وسعت ۱۴۰۱ را موجب شدهاند.
به نظرم میرسد اصرار در سیاستهای فرهنگی خاصگرایانه بدون درنظر گرفتن تغییرات اجتماعی علت اصلی وقایع ۱۴۰۱ بوده است.
همانگونه که عوامل ایجادی دوم خرداد، یکشبه بروز نکرده و ناشی از تحولات عمیق ساختاری و جمعیتی بوده است که در طی سالهای پس از جنگ به مرحله تکوین رسیده بود، کنشگری های سیاسی و اجتماعی مردم، رفتارهای انتخاباتی، مشارکت و عدم مشارکت آنها نیز بر همین قاعده سببساز بوده است.
تا زمانی که این تحولات درک نشود کماکان شاهد پدیدههای غیرمنتظره و پیشبینی نشده خواهیم بود.
بر همین سیاق عوامل سوم خردادساز نیز نیز به خوبی مرور نشدهاند. سوم خرداد، از درون یک سرمایه اجتماعی بزرگ و اعتماد عمیق از اعتماد به خود تا حاکمیت پدید آمد. سوم خرداد در حقیقت نوعی حمایت و فداکاری ملی از سوی همه ایرانیان از تمامیت ارضی در مقابله با تحقیر اشغال وطن، تنها بودن ایران در برابر تجاوز (که از پشتیبانی قدرتهای جهانی برخوردار بود؛ از شوروی کمونیستی تا آمریکا و اروپا) و مهمترین نکته قائل بودن حقانیت برای حاکمیت کشور
در حیات سیاسی اجتماعی ایران، روزهایی وجود دارند که به مثابه یک عصر و به درازای چند دهه بر تاریخ اثر میگذارند. سوم اسفندماه ۱۲۹۹، بیست و هشتم مرداد ۳۲ و بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷فقط یک روز نبودند؛ آثار این چند روز، محدود به یک دوره زمانی نیست. به اعتباری، آنچه به تاریخ اعتبار میدهد نه روزمرگیها و ورق خوردن تقویم و حوادث تکراری، بلکه وقایعی هستند که خبر از پایان و آغازی دیگر میدهند.
همانگونه که بهمن ۵۷ نشان از یک قاعدهمندی علمی از فروپاشی یک نظام قدرتمند سیاسی به ظاهر محکم داشت به همین سیاق برخی پدیدههای سیاسی و تاریخی دریآندزیهای زیادی در درون خود دارند. دوم خرداد (بروز تغییرات ارزشی در آرای انتخاباتی ) و سوم خرداد(چگونگی، عوامل وشرایط تجلی باورمندی و روح جمعی در دفاع از سرزمین) از این دسته روزها هستند.
در پس حادثه دوم خرداد و انتخاب سیدمحمد خاتمی به عنوان رییسجمهور و موارد شبیه آن، اتفاقات آنچنان سریع در جامعه رخ میدهند که در کنار عدم میل به فهم علتها و تلخیهای آن و همچنین با تبیین آرامبخش احاله به عوامل غیرواقعی آرام آرام فراموش میشوند و متاسفانه این حوادث با تمام اهمیتشان، پایه و بنیادی برای فهم مسایل و تغییر سیاستها را نمیسازند.
بدین سان علتها به قوت خود باقی میمانند و متغیرهای ناشناخته جدید در قالب تغییرات در نهادهای اجتماعی و همچنین تغییرات نسلی و ارزشی و نیز تغییرات جهانی و تکنولوژی با پیوستن به علتهای گذشته، تاروپودی در هم تنیده در لایههای پایین اجتماع به وجود میآورند.
مجموعه دریافتهای من در این سالها نشان میدهد عدم درک تغییرات و تحولات و احاله به پدیدههای غیرواقعی و بیرونی به علاوه دفاع از سیاستها، روشها و به ظاهر ارزشهایی که بیش از آنکه واقعی باشند تبیین کننده فلسفه وجودی جریانها و گروهها هستند در مجموع پایههای عدم تمایل به فهم اصلی مسئله و سیاستگذاریهای و در نتیجه سیاستگذاریهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی معارض با جریانهای ارزشی، خواستها، نیازها و افکاری که در اذهان اکثریت جامعه در جریان است اتخاذ و زمینه بروز چالشها و درگیریها به وسعت ۱۴۰۱ را موجب شدهاند.
به نظرم میرسد اصرار در سیاستهای فرهنگی خاصگرایانه بدون درنظر گرفتن تغییرات اجتماعی علت اصلی وقایع ۱۴۰۱ بوده است.
همانگونه که عوامل ایجادی دوم خرداد، یکشبه بروز نکرده و ناشی از تحولات عمیق ساختاری و جمعیتی بوده است که در طی سالهای پس از جنگ به مرحله تکوین رسیده بود، کنشگری های سیاسی و اجتماعی مردم، رفتارهای انتخاباتی، مشارکت و عدم مشارکت آنها نیز بر همین قاعده سببساز بوده است.
تا زمانی که این تحولات درک نشود کماکان شاهد پدیدههای غیرمنتظره و پیشبینی نشده خواهیم بود.
بر همین سیاق عوامل سوم خردادساز نیز نیز به خوبی مرور نشدهاند. سوم خرداد، از درون یک سرمایه اجتماعی بزرگ و اعتماد عمیق از اعتماد به خود تا حاکمیت پدید آمد. سوم خرداد در حقیقت نوعی حمایت و فداکاری ملی از سوی همه ایرانیان از تمامیت ارضی در مقابله با تحقیر اشغال وطن، تنها بودن ایران در برابر تجاوز (که از پشتیبانی قدرتهای جهانی برخوردار بود؛ از شوروی کمونیستی تا آمریکا و اروپا) و مهمترین نکته قائل بودن حقانیت برای حاکمیت کشور در جنگ تحمیلی بود. سوم خرداد مانند یک انفجار شیرین، جامعه را در بر گرفت. بنابراین سوم خرداد نیز الگویی از سرمایه اجتماعی بالا و اعتماد بالا و توجیه قابل قبول برای همگان در تحمل دشواری و سختی جنگ برای تمامیت ارضی و غnرور ایرانیان است که میتواند در بحرانهایی که همواره با آن روبرو هستیم به کار آید.
جنگ تحمیلی بود. سوم خرداد مانند یک انفجار شیرین، جامعه را در بر گرفت. بنابراین سوم خرداد نیز الگویی از سرمایه اجتماعی بالا و اعتماد بالا و توجیه قابل قبول برای ۵ای تمامیت ارضی و غnرور ایرانیان است که میتواند در بحرانهایی که همواره با آن روبرو هستیم به کار آید.
source