سیدعلی طباطبایی
کمکم به 20 ژانویه ۲۰۲۵ میلادی و انتقال قدرت به دونالد ترامپ، رئیسجمهور جدید آمریکا نزدیک میشویم. تحقیقا سه کشور در مرکزیت اقدامات سیاست خارجی ترامپ قرار دارند؛ روسیه، چین و ایران. بازی آمریکا با روسیه و چین با توجه به آنکه این دو کشور قدرتهای جهانی هستند، در مقایسه با ایران که یک قدرت منطقهای است، تفاوت بنیادی دارد. تحلیلگران سیاست خارجی آمریکا معتقدند تیم انتخابی ترامپ برای مناصب نظامی، امنیتی و سیاست خارجی فقط در ضدیت با ایران اشتراک نظر دارند و صبغه و سابقه مشترک آنها بر تعارض ذهنی و عینی با ایران بنا شده و آنها بخش مهمی از هویت شغلی خود را از ضدیت با ایران گرفتهاند. البته باید گفت با وجود آنکه تیم ترامپ ضد ایرانی است و خود ترامپ نیز در این زمینه سابقه دیرینی دارد، ولی خاستگاه ذهنی این گرایشها از افکار و اعمال رادیکالهای آمریکایی ضد ایرانی ریشه میگیرد. اما رادیکالهای ضد ایرانی آمریکایی از منظر استراتژیک درباره ایران چه میاندیشند و چه نکات مهمی در دیدگاههای آنها وجود دارد؟ در ادامه میتوان مهمترین گزارههای ضد ایرانی رادیکالهای آمریکایی را برشمرد:
۱- از منظر آنها ایران یک کشور نفتی است و در عین حال غیرپاسخگو و اندازه، وسعت، منابع، جمعیت، جاهطلبی منطقهای و ایدئولوژی حکامش به شکلی است که حتما باید در کنترل باشد. ایران نباید در یکی از ژئوپلیتیکترین مناطق جهان، هژمونی منطقهای داشته باشد، ارباب تنگههای بینالمللی شود و قابلیت اختلال در روند انتقال انرژی جهان و نظم منطقهای را به دست آورد. بنابراین ایران سوژه خوبی برای پروژه تحلیل و تغییر در این منطقه است. تحریم قطعهای از پازل تحلیل ایران برای انجام تغییر در زمان مقتضی است.
۲- ایران یک کشور مخالف وضع موجود در سطح نظام بینالمللی و یک بازیگر ضد نظم. ایران نمیتواند هم وضعیت موجود را به چالش بکشد و هم از مزایای آن بهرهمند شود. بنابراین اگر ایران از چینش میز نظام بینالملل ناراحت است و زیر میز میزند، هیچ قطعهای از کیک روی میز نباید نصیب آن شود. در این راستا، «سازمان تحریم» و محرومسازی سیستماتیک ایران از مزایای توزیعی و تشویقی نظام بینالملل موجود، راهحل مناسبی برای منزویکردن آن است. ایران باید گام به گام از مزیتهای این نظام و مزیتهای خود محروم شود و هزینه مخالفت و ایجاد مزاحمت برای این نظم را بپردازد.
«تحریم»، هم این کشور را از مزایای این نظام محروم میکند و هم ناکارآمدی بوروکراتیک آن را در انظار مردم ایران و جهان قرار میدهد. در پیامد آن با گسترش نارضایتی عمومی، شرایط سختتری برای حکام ایرانی ایجاد خواهد شد؛ پس تحریم قسمتی از پازل ارتباطی میان فرایند به تحلیل بردن سیستم و پروژه فروپاشی و تغییر نظام جمهوری اسلامی است.
۳- خاورمیانه محله کشورهای ثروتمند عموما غیردموکراتیک است. دلارهای بیپایان نفتی در این منطقه در حال تلنبارشدن است. مجموعه ذخایر ارزی کشورهای این منطقه تا حدود چهار تریلیون دلار تخمین زده میشود. این میزان پترودلار انباشته شده، میتواند اسپانسری مالی هرگونه تغییر در ایران را بر عهده گیرد؛ بهویژه آنکه این کشورهای ناتوان از ایجاد امنیت خویش با تمسک به دکترین امنیت تعاونی (Corporated Security) چارهای جز همآوایی صریح یا ذهنی با پروژه تندروهای آمریکا ندارند.
۴- وقوع جنگ با ایران در منطقه میتواند با بهانه موضوع هستهای ایران، از یک حادثه شروع شود و با تشدید نردبانی بحران به جنگی فراگیر تبدیل شود. اگر جنگ با ایران آغاز شود، دو سناریو «جنگ پرشدت کمدامنه» یا «جنگ پرشدت پردامنه» به وقوع خواهد پیوست. نتیجه هر دو سناریو، تخریب گسترده مراکز نظامی کشورهای درگیر و زیرساختهای مهم اقتصادی این کشورهای منطقه خواهد بود. این جنگ هرچه باشد، بازار خوبی پس از پایان جنگ برای بازسازی خرابیها میآفریند.
همانطور که پس از جنگ دوم خلیج فارس، بیش از 80 درصد پروژههای بازسازی به شرکتهای آمریکایی رسید، پس از این جنگ نیز باید «بازسازی» در انحصار آمریکا قرار گیرد. عربهای پولدار منطقه تمام پولی را که دارند و پولی را که پس از جنگ به دست میآورند، باید صرف بازسازی با موتور محرکه آمریکایی کنند.
۵- ایران هرچقدر هم قدرتمند باشد، قدرت آن موجدومی است. جنگ ایران هرچه هزینهبر و خسارتزاست، ولی در قاعده بازی هزینه-فایده، فایدهاش بیشتر و سرمایهگذاری برای تداوم هژمونی آمریکاست که با ظهور قدرتهای نوظهور به چالش کشیده شده است. ابرقدرت، قدرتی چندوجهی است که قدرت آن در حوزههای نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با فاصله زیادی با رقبا به چشم میآید. جنگ با ایران در مدل آمریکایی جنگ در دور از سرزمین اصلی، مطلوب به نظر میرسد. آمریکا باید قرن بیستویکم را قرن آمریکایی کند، اما بدون اعمال قدرت سخت در زمانهای مورد نیاز، نمیتواند قرنی آمریکایی خلق کند. بنابراین ایران سوژه خوبی برای اعمال قدرت سخت برای جلوهگری هژمونیک آمریکاست.
۶- از منظر جنگطلبان آمریکایی، جنگ با ایران فرصتی طلایی برای تسویهحساب صورتحسابهای پرداختنشده ایران در ۴۵ سال اخیر است؛ صورتحسابهایی که از تسخیر سفارت آمریکا شروع شده و با بمبهای کنار جادهای در عراق و تا تحقیر ملوانان آمریکایی در خلیج فارس و سرنگونی پهپادهای آمریکایی ادامه داشته است. پرداخت این صورتحسابها برای ایران بسیار گران خواهد بود و ایران را از یک قدرت منطقهای موجدومی، به کشوری موجاولی تبدیل خواهد کرد. در این راستا، آنچه مبانی قدرت ایران است باید با شدت و حدت از میان برود.
بعد از فروکشکردن شعلههای جنگ، ایران تبدیل به کشوری عادی (normal state) با رفتاری پیشبینیپذیر و تحت کنترل خواهد بود. حال باید دید با این دیدگاههای رادیکالهای آمریکایی علیه ایران که ریشههای آن در اندیشکدهها، مجتمعهای نظامی و صنعتی و کنگره آمریکا وجود دارد، تیم تندرو ترامپ چگونه در مواجهه با ایران عمل خواهد کرد. بهویژه آنکه به نظر میرسد در پنهان و پیدا، محور عبری-عربی-ترکی نیز درحال ارسال سیگنالهای برخورد سختتر با ایران به تیم ترامپ است. آیا ترامپ در مواجهه با ایران، طرح خود را به پیش میبرد یا رادیکالهای آمریکایی میتوانند دولت ترامپ را به عامل اجرائی اندیشههای ضدایرانی خود تبدیل کنند و ترامپ، ترومپت آنها را خواهد نواخت؟ به نظر میرسد خاورمیانه هنوز به نقطه جوش تحولات بعد از هفتم اکتبر نرسیده و آبستن حوادث بسیار بزرگی است؛ حوادثی که شاید نقطه عطفی در ژئوپولیتیک منطقه باشند.
source