به گزارش رکنا، در شب سالگرد تصادف هولناک که زندگی سه ملیپوش تیم فوتبال زنان را دگرگون کرد، زهرا خواجوی، دروازهبان تیم ملی، با کلماتی پر از درد و غم، از مرگ ملیکا محمدی و اثرات آن بر زندگیاش صحبت کرد. در حادثهای که در سوم دیماه ۱۴۰۲ اتفاق افتاد، ملیکا محمدی جان خود را از دست داد و زهرا خواجوی و بهناز طاهرخانی با مصدومیتهایی جدی روبهرو شدند. در یک گفتگوی تلخ و تاثیرگذار، خواجوی از کابوس شبانه و خاطراتی که هر روز و هر شب در ذهنش مرور میشود، سخن گفت.
یک سال با کابوس مرگ ملیکا
زهرا خواجوی در شروع سخنانش از خاطرات وحشتناک آن شب میگوید: «یک سال است که هر شب میمیرم و صبح دوباره به زندگی ادامه میدهم. لحظاتی که بعد از تصادف گذشت، برایم مثل یک کابوس بیپایان بود. آخرین لبخند ملیکا هنوز در ذهنم است و هر روز به آن فکر میکنم.»
ملیکا، تو هنوز زندهای در قلب من
زهرا با کلمات دردناک ادامه میدهد: «ملیکا، هنوز مرگ تو را باور ندارم. در خیالم همیشه تو به خانهات در آمریکا رفتهای و دوباره برمیگردی. هیچگاه نمیتوانم تصور کنم که در این دنیای فیزیکی نفس نمیکشی. تو آدم خوبی بودی که نتوانستی کنار ما بمانی.»
لحظات تلخ آخرین دیدار با ملیکا
او به آخرین لحظات با ملیکا اشاره میکند: «چند ساعت قبل از حادثه، ملیکا به سالن وزنه آمد و با من تمرین کرد. بعد از آن بیخبر از هم بیرون رفتیم، خندیدیم، حال هم خوب بود و دقایقی بعد سرنوشت زندگیمان را تغییر داد.»
دردی که تسکین ندارد
زهرا خواجوی به شدت از دردهای درونی خود میگوید: «در یک سال گذشته هر لحظه درد کشیدم. هیچکس نمیداند چه بار سنگینی بر قلبم است. خدا عمر دوباره به من داده، اما کاش ملیکا کنارم بود.»
در کنار یاد ملیکا، آیندهای روشن برای ریحانه
در پایان، زهرا با نگاهی پر از امید به آینده میگوید: «من به یاد ملیکا، دختری به نام ریحانه که عاشق فوتبال است را در کنار خود به تمرین خواهم برد. خانواده ریحانه وضعیت اقتصادی خوبی ندارند، و من به او قول دادهام تا در مسیر تحقق رویایش، حمایتش کنم. شاید سالها بعد، ریحانه با پیراهن تیم ملی، راه ملیکا را ادامه دهد و آرزوهای ناتمام ما را محقق کند.»
این روایت تلخ، یادآور درد بیپایان از دست دادن یک همتیمی و همسفر است، اما در عین حال نشاندهنده امید و تلاشی است که زهرا برای ادامه مسیر زندگی و فوتبالش به یاد ملیکا دارد.
source