در نقد فصل سوم سریال From به بررسی تمامی قسمتهای این فصل از سریال خواهیم پرداخت و نکات بسیار این سریال را بررسی خواهیم کرد.
فصل دوم سریال From در ماه ژوئن سال گذشته به پایان رسید، هرچند که ماهیت رویایی این سریال باعث میشود به نظر برسد که زمان بیشتری از آن گذشته است.
سریال از جانب یک سریال تلویزیونی علمی-تخیلی و ترسناک آمریکایی محسوب میشود که توسط «جان گریفین» خلق شده است. فصل اول این سریال در تاریخ فوریه 2022 روی شبکه Epix منتشر شد.
در آوریل 2022، این سریال برای فصل دوم تمدید شد و فصل دوم آن در تاریخ 23 آوریل 2023 بر روی MGM+ که به تازگی نام تغییر یافته است، پخش شد. در ژوئن 2023، این سریال برای فصل سوم نیز تمدید شد که در تاریخ 22 سپتامبر 2024 (1 مهر 1403) به نمایش درآمد.
دانلود فصل سوم سریال از جانب (From) به همراه زیرنویس چسبیده
ادامه مطلب در ادامه
بیشتر بخوانید:
برای اطلاع از آخرین اخبار سینمای جهان، میتوانید به بخش اخبار سینما و تلویزیون و برای دانلود فیلمها و سریالهای روز دنیا به کانال تلگرامی فیگار مراجعه کنید.
نقد فصل سوم سریال From
در ادامه لیست تمام قسمتها برای نقد فصل سوم سریال From را مشاهده خواهید کرد.
داستان سریال From در یک شهر کابوسوار در میانه آمریکا میگذرد که کسانی را که وارد آن میشوند، به دام میاندازد. ساکنان ناخواسته این شهر تلاش میکنند زنده بمانند و راهی برای فرار پیدا کنند، در حالی که با موجودات ترسناک شبانهای از جنگلهای اطراف و رازهای پنهان در شهر دست و پنجه نرم میکنند. این سریال با ایجاد فضایی پر از تنش و ترس، بینندگان را به چالش میکشد تا با دنیای تاریک و مرموز آن آشنا شوند.
نقد قسمت اول
نقد فصل سوم سریال از جانب کاملاً مشخص میکند که این فصل ترکیب تدریجی رمز و راز چندلایه آن با شخصیتهای جذاب، تجربهای جذاب و گیرا را به وجود آورده است. اگرچه فصل دوم کمی از سطح توقعات پایینتر بود، اما همچنان به افزایش محبوبیت سریال کمک کرد، بهطوریکه حتی «استفن کینگ»، افسانه داستانهای ترسناک نیز در شبکههای اجتماعی دربارهاش نقد نوشت. حالا، پس از تماشای قسمت اول فصل سوم From، با کمال خوشوقتی اعلام میکنم که این فصل تا به حال بهترین فصل در این سریال است.
فصل سوم بلافاصله پس از پایان شگفتانگیز فصل دوم آغاز میشود و با شوک «تابیتا» از فرار او از شهر پیش میرود. داستان او به کشف ارتباطات غیرمنتظرهای بین جایی که بیدار شده و جایی که خانوادهاش هنوز در آنجا گرفتار هستند، منجر میشود. در حالی که او در تلاش است تا با چند نشانهای که دارد، معماها را حل کند.
در طرف دیگر، ساکنان شهر با مشکلات جدیدی مواجه هستند؛ زیرا محصولات کشاورزی که در خانه مستعمره کشت شدهاند، بهطور ناگهانی خراب میشوند. در این میان، «بوید» و «دونا» سعی میکنند مردم را آرام نگه دارند؛ در حالی که «جیم» تصمیم میگیرد به یک مأموریت نجات برود تا همسرش را پیدا کند.
داستانهای دیگر شخصیتها شامل «فاطیما» است که با بارداریاش دست و پنجه نرم میکند و «جید» که به رمزگشایی معنای نمادی که مدام میبیند ادامه میدهد و «ویکتور» که سعی در آشتی با گذشتهاش دارد؛ اما بخش اصلی داستانهای این فصل پس از قسمت ترسناک آغازین شروع میشود که دینامیکهای جدیدی را برای بازماندگان ایجاد میکند.
در نهایت، سریال بهخوبی از عهده مدیریت چندین داستانک برمیآید، زیرا همه آنها به معماهای جاری شهر مرتبط هستند و تجربهای جذاب را برای بینندگان به ارمغان میآورد؛ اما معماهای شهر بدون شخصیتهای جذاب و اجراهای فوقالعاده کامل نخواهد بود. بازیگران سریال From در به تصویر کشیدن ساکنان این شهر موفق عمل میکنند و بر پیچیدگیهای حوادثی که در حال وقوع است، میافزایند.
«تابیتا» با بازی کاتالینا ساندینو موریانو از نکات قوت این فصل است؛ وحشت فوری او و ذهنیت تحقیقیاش، عناصری قابل لمس از داستان را به نمایش میگذارد. «هارولد پرینئو» نیز بهترین بازی خود را پس از سریال لاست به نمایش میگذارد و شخصیت «بوید» را در تلاش برای حفظ آرامش در شهر، تحت فشارهای روانی متعددی قرار میدهد.
در کنار شخصیتهای شناختهشده، شخصیتهای جدیدی نیز معرفی میشوند که بینشهای تازهای درباره شهر از دیدگاههای مختلف ارائه میدهند. From بهخوبی توانسته است داستان او را در کنار سایر معماها مدیریت کند و با وجود تعداد زیاد رویدادها، هرگز احساس شلوغی نمیکند. این توازن در روایت به بینندگان این امکان را میدهد که به عمق داستان و شخصیتها پی ببرند و تجربهای جذاب را رقم بزنند.
نقد قسمت دوم
پیش از پرداختن به اصل نقد فصل سوم سریال From ، باید بخاطر بازیگری «هارولد پرینو» بلند شد و تا 10 دقیقه دست زد. او در قسمت دوم سریال فرام فوقالعاده ظاهر شد و فرمان احساسی فیلم را بر دست گرفت.
قسمت دوم نیز به اندازه بازیگری «هارولد پرینو» شگفتانگیز بود. بخش عمدهای از این قسمت به پیامدهای مرگ تراژیک «تیان-چن» در هفته گذشته پرداخته است. ما چندین بار نگاهی به آن صحنه هولناک از طریق فلشبکهایی که در ذهن «بوید» میگذرند را میبینیم. این کار کارگردان، در میان انبوهی از برف در لوکیشن فیلمبرداری، دقیقاً کاری است که باید صورت میگرفت تا ما عمق این تراژدی عمیق را درک کنیم.
این صحنه وحشتناک و دیدن آن دشوار بود. در سریالی که مملو از خونریزی و خشونت است، این یکی از وحشتناکترین لحظاتی بود که دیدهایم. کارگردان تمامی احساسات و اتفاقات خوب را با یک اتفاق دردناک، برعکس میکند.
در این قسمت، «کنی» و «جیم» با محمولهای از سبزیجاتی که پیدا کردهاند به شهر بازمیگردند. سکوت محض و دیدن آن پلان، با روح و روان مخاطب بازی میکند و سازندگان این اثر در این قسمت به خوبی این نکته را به کرسی نشاندن.
هنگامیکه «بوید» در اواسط این قسمت به او میگوید که مجبور بوده این صحنه را تماشا کند، «کنی» دوباره دچار فروپاشی میشود. پس از اینکه قسمت اول به اتمام رسید، حدس بر این بود که تمام این اپیزود بر پایه احساسات بچرخد؛ چون چندین بار سریال در فصلهای گذشته این کار را انجام داده بود؛ اما این قسمت یک بخش احساسی داشت.
ما چندین افشاگری بزرگ و دو معما جدید برای حل کردن پیدا میکنیم. اولین معمای جدید مربوط به بارداری بسیار ترسناک «فاطیما» است. او نمیتواند غذایی را در معدهاش نگه دارد؛ حتی بوی غذا نیز او را به شدت آزرده میکند. در ادامه سریال، هنگامیکه «فاطیما» بوی سبزیجات گندیده را استشمام میکند، بلافاصله متوجه میشویم که این بو برای او خوشایند است. به نظر میرسد که هر آنچه درون اوست، یک نوزاد انسانی نیست.
دومین معمای بزرگ در انتهای قسمت، زمانی که تلفن در خانه «جیم» زنگ میخورد، رخ میدهد. او با نگرانی آن را برمیدارد و در ابتدا تنها صدای نویز را میشنود. سپس صدای یک پسر بچه از آن طرف خط به گوش میرسد که میگوید: “پدر، “من توماس هستم.”
شاید هنوز این سریال فوقالعاده خوش ساخت و بینظیر و تک نباشد، اما یک عنصر کاملاً مهم وجود دارد. آن هم این است که وقتی تیتراژ پایانی قسمت به نمایش درمیآید، عطش بیشتری برای تماشای ادامه داستان دارم.
نقد قسمت سوم
این قسمت نسبت به دیگر اپیزودهای این فصل ضعیفتر بود. به رغم کیفیت بالای این سریال، طبیعی است که انتظارها از او بالا باشد و در هر صورت گاهی اوقات ما را ناامید کند. هیجان همچنان باقی است، اما تعداد پرخاشگریهای مختلف بین شخصیتها، کمی به داستان منسجم این فصل ضربه میزند.
همچنین، در قسمت سوم چندین کاراکتر اضافی مشاهده کردیم که اندازه بسیار زیادی مزاحم و غیرمنطقی هستند. به غیر از این دو اتفاق، چیز دیگری به این قسمت آسیب وارد نکرد. در واقع، نشانههایی که از هر شخصیت به وجود میآید، باید معنای عمیقتری داشته باشند تا در قسمتهای بعد، این فضای آشفته با ما غریبگی نکند.
به عنوان مثال، یکی از بهترین توضیحاتی که داده شد، درباره «جید» بود. در نخستین قسمت از فصل سوم سریال از جانب، «جید» در حال تجربه یک بحران روانی است و در این قسمت به ما توضیح داده میشود که آن بحرانهای روانی چگونه دیگر ساکنان شهر و خودش را اذیت میکند.
خوشبختانه قسمت سوم وقت را هدر نمیدهد و بلافاصله ما را به دل جنون، جایی که «جیم» با صدایی که ادعا میکند پسرش، «توماس» است میبرد. این قسمت همچنین به موضوعات سنگینی نیز میپردازد. از برنامه «بوید» برای به دام انداختن یک هیولا، تلاش «کنی» برای حفظ آرامش پس از از دست دادن مادرش و «فاطیما» که در حال خوردن چیزی شبیه به زبالههای فاسد است.
در این میان، حاملگی «فاطیما» حال و هوای فیلم بچه روزماری را به خاطر میآورد. شکست «فاطیما» در این صحنه به شدت دلخراش است و نمیتوان از احساس همدردی با او فرار کرد. او از آنچه درونش در حال رشد است، ترسیده و کیست که نباشد؟
«جید» همچنان به سوی جنون پیش میرود و این موضوع به یک بینش ترسناک از یک مرد استعماری که به درختی میخکوب شده و از یک جمجمه خون مینوشد، دیده میشود. سقوط «جید» با هر قسمت تاریکتر میشود و نمیتوان از خود پرسید آیا او قربانی بعدی نیروهای شوم این شهر خواهد بود یا خیر؟
قسمت سوم فصل سوم FROM ما را در حالت حدس و گمان نگه میدارد و به نظر میرسد هرچه بیشتر پاسخ میگیریم، سوالات بیشتری به وجود میآید. تلاشهای قهرمانانه «بوید» برای الهام بخشیدن به امید قابل تحسین است؛ اما نیروهای تاریک در سریال بیرحم و بیوقفه هستند.
نقد قسمت چهارم
فصل سوم سریال From، در مسیر تبدیل شدن به بهترین فصل این مجموعه قرار دارد و با بهبودهای قابل توجهی نسبت به دو فصل گذشته، از جمله کاهش کششهای زیاد داستان از لحاظ عاطفی، پیشرفت در ارائه پاسخ به سوالات کلیدی و بهبود ارتباطات بین ساکنان اصلی شهر، موجبات رضایت مخاطبان را فراهم کرده است؛ اما با وجود این نقاط قوت، هنوز برخی مشکلات در این سریال وجود دارد که نمیتوان نادیده گرفت و باید در نقد فصل 3 سریال From به آنها پرداخت.
یکی از مسائل اصلی که در قسمت سوم و همچنین چهارم دیدیم، عدم ارتباط مؤثر بین شخصیتهای مهم داستان است. برخی مسائل بسیار ابتدایی نیازمند بحث و گفتوگو هستند و با توجه به زمان کافی که شخصیتها در اختیار دارند، جای تعجب است که به سادگی از کنار آنها میگذرند. به عنوان مثال، عدم اطلاع «جیم» از تماس تلفنی به «بوید»، به طرز عجیبی غیرمنطقی به نظر میرسد.
شخصیتهای فرعی نیز در سریال از جانب، به نوعی احساس بیفایده بودن را به مخاطب منتقل میکنند. هرچند که در دنیای واقعی نیز چنین افرادی وجود دارند، اما به نظر میرسد انتخاب این نوع شخصیتها به عنوان شخصیتهای فرعی، انتخاب مناسبی برای روایت داستان نباشد.
در این قسمت، واکنشها به شخصیت پلیس، «آکاستا» که به طور تصادفی «نیکی» را مورد اصابت گلوله قرار داد، واقعاً گیجکننده است. «آکاستا» که به تازگی وارد شهر شده و به شدت مورد حمله قرار گرفته، طبیعی است که در حال دفاع از خود به سمت موجودات حملهور شلیک کند. گلولهای که به طور تصادفی به «نیکی» اصابت میکند، در واقع یک حادثه قابل درک است؛ اما واکنش «بوید» که درست در این شرایط باید همدردی بیشتری از خود نشان میداد، به شدت غیرمنطقی به نظر میرسد.
در نهایت، با وجود این مشکلات، فصل سوم From همچنان جذاب و هیجانانگیز است و تماشاگران را به دنبال داستانی دلنشین و پیچیده میکشاند. هبولاها نیز این قسمت را نه تنها به اوج تنش و هیجان میرسانند، بلکه با نمایش قدرتند خود، بینندگان را به چالش میکشد و سوالات بسیاری درباره آینده شخصیتها و سرنوشت آنها به وجود میآورد.
نقد قسمت پنجم
یکی از بزرگترین انتقاداتی که در نقد فصل سوم سریال From مطرح شده، شباهت بیش از حد آن به الهامگیرنده اصلیاش، یعنی سریال لاست، به شیوهای منفی است. هر چند که سریال لاست نیز در نوع و زمان خودش فوقالعاده بود، گاهی احساس میشود نویسندگان بهطور عمدی اطلاعاتی را پنهان میکنند تا افشای راز را به تعویق بیندازند. این روند با هر تکنیک پیچیدهای گره میخورد و اگر یک درصد پایان سریال راضیکننده نباشد، فیلمسازان باید ج.اب پس بدهند.
در هر صورت، در این قسمت اطلاعات مهمی بهدست آوردیم. ما در این قسمت به صورت واضح متوجه شدیم که درخت جادویی هر بار هر فرد را به سمت جدایی میفرستد؛ اما این تازه آغاز یک راز دیگر است، هر بار که مردم دو قدم به جلو برمیدارند، پنج قدم به عقب رانده میشوند.
یکی از نکاتی که این قسمت روی آن کار نکرد، تعامل کوتاه بین «جیم» و «بوید» بود. «جیم» در این صحنه، صدای رادیو را فاش میکند و نظریه خود را درباره اینکه آنها تحت نظارت و مطالعه هستند، ارائه میدهد. «جیم» به روشنی و منطقی میگوید که آنها باید با هم همکاری کنند، اما «بوید» پاسخ میدهد که اکنون وقت چنین کاری را ندارد و از آنجا میرود.
این تعامل، کمی غیرمنطقی و بیمعنی به نظر میرسد. چرا «بوید» که به دنبال پاسخ برای اتفاقات اطراف خود است و حاضر نیست با «جیم» همکاری کند؟ میتوان به فشارهایی که او تحمیل شده اشاره کرد، اما این رفتار، به دنباله داستان ضربه وارد میکند.
در این قسمت از سریال، به شدت احساس میشود که «بوید» و «تابیتا» باید درباره آنچه در جنگل دیده و تجربه کردهاند، با دیگران صحبت کنند. همه باید با هم همکاری کنند و اطلاعات خود را به اشتراک بگذارند. درک میکنم که «بوید» به دلیل ماجرای «سارا» حواسپرتی دارد، اما در جلسهای که برگزار شد، باید همهچیز را روشن میکردند تا مخاطب احساس کشدادگی به داستان را احساس نکند.
یک جلسه ساده در شهر میتواند بسیار مفید باشد. این کار نه تنها منطقی است، بلکه احتمالاً در چنین شرایطی، حداقل هفتهای یک بار انجام میشود. میتوان از همه پرسید که آیا تجربه عجیبی داشتهاند یا خیر. چندین شخصیت، پدیدههای مختلفی را دیدهاند یا تجربه کردهاند؛ اما همان یک جلسه ناقصی که برگزار میشود، هیچ سوالی را پاسخ نمیدهد.
مثبتترین نکته سریال همچنان بازی فوقالعاده «هارولد پرینو» در نقش «بوید» است. او بار کل سریال را به دوش میکشد و هیچ سکانسی که او در آن وجود دارد، خستهکننده بهنظر نمیرسد.
بهطور کلی بار احساسی سریال کاهش یافته و میل به پیدا کردن حقیقت نیز کم شده است. امیدوارم در قسمتهای آینده، حداقل شخصیتها به حقیقت نزدیکتر شوند.
نقد قسمت ششم
در قسمت ششم از فصل سوم سریال از جانب، که عنوان آن بافت زخم نام داشت، به عمق تنشهای شخصیتی، زخمهای روانی حلنشده و رازهای وحشتناک پرداخته میشود؛ اما انگار سازندگان عادت دارند هیچ چیز را تا قسمت نهایی، به اتمام نرسانند. در این قسمت ما صرفاً متوجه شدیم که «تابیتا» هم در کودکیاش رویای شهر را میدیده است.
تمام معماهایی که روی خط داستانی سوار شدهاند، نه تنها ساکنان شهر، بلکه ما را هم اذیت میکنند. در چند قسمت ابتدایی هر فصل، این پیچش داستانی مهم است و حوصله مخاطب را سر نمیبرد، اما از قسمت ششم، بار اضافهای را حمل میکند. مخاطب انتظار دارد تا حداقل یک چیز را بفهمد.
در این قسمت، برخلافِ دوز وحشتِ بیوقفهای که در قسمتهای قبل داشتیم، تمرکز بیشتری روی زخمهای احساسی و روانی شخصیتها قرار میگیرد؛ انگار که نه تنها شخصیتها، بلکه خود شهر هم زخمهایی از این ماجراها را به دوش میکشد. این رویکرد بعد از اپیزود سنگین پنجم، فرصتی است تا بیشتر از حال و احوال شخصیتها آگاه شویم.
از همان ابتدا، شاهد درگیریهای درونی رابطه «تاباتیا» و «جیم» هستیم. ازدواج این دو، روزهای بهتری را به خود دیده و انگار بقا در برابر هیولاهای این شهر، راحتتر از نجات رابطهشان است. استعاره بافت زخم دقیقاً نشاندهنده روابطی است که همچنان زخمهای عمیق و ترمیمنشدهای دارند؛ اما آیا این زخمها، در چنین شرایطی مهم هستند؟ این سوالی است که سازندگان پس از پخش قسمت پایانی این فصل باید به ما بگوید.
این دو، تا سرحد ممکن، محدودیتهای رابطهی پرتنش خود را به چالش میکشند و امیدوار هستیم که ادامه فصل نیز با شدت بیشتری حول این مسائل ادامه یابد.
«جید» همچنان مشغول رمزگشایی از مفهوم درختان بطریشکل است. او از وقایع کوانتومی گرفته تا کرمچالهها، نظریههایی مطرح میکند، او آنقدر به دنبال یافتن معما است انگار بلندبلند سعی دارد نظریات طرفداران سریال را بخواند.
در این قسمت، تماماً شاهد انتقال اطلاعات بین شخصیتهایی بودیم که به جمله «همه به فکر خودشان» اشاره میکرد. به طور کلی، این قسمت نتوانست انتظارات من را برطرف کند و چیزی بیشتر از 1 درصد اطلاعات بدهد، اما اگر سریال در قسمت پایانی این فصل پاسخی منطقی داشته باشد، اون موقع است که میتوان آن را درک کرد.
نقد قسمت هفتم
در قسمت هفتم سریال From، شاید برای نخستینبار در این فصل احساس کردم از دنبال کردن داستان خسته شدهام؛ چرا که قسمت عمدهای از آن به بحثهای بیپایان میان شخصیتها اختصاص داشت.
گفتوگوهایی که بیشتر به جدل، خودمحوری و ناسازگاری افراد با یکدیگر منجر شد تا شنیدن حرف یکدیگر. این اپیزود سرشار از لحظات کماهمیتی بود که بیشتر شبیه به پر کردن وقت به نظر میرسید. پیش از پرداختن به معدود صحنههای جالبی که تقریباً این اپیزود عجیب و کمحادثه را نجات دادند، به برخی از این موارد میپردازم.
اول از همه باید بگویم نظرم درباره شخصیت افسر پلیس، «آکوستا»، کاملاً عوض شد. زمانی که او وارد شهر شد و همه، از جمله «بوید»، با او بدرفتاری میکردند، به نظر میرسید شخصیت مثبتی باشد؛ اما به جای اینکه سعی کند خود را اثبات کند، بلافاصله به یک شخصیت خودرأی و بیملاحظه تبدیل شد.
او با «کنی» برخورد ناخوشایند داشت و بعد از یک لحظه کوتاه، به بدرفتاریاش ادامه میدهد. حتی به دفتر کلانتر میرود و آنجا را به هم میریزد تا اسلحهاش را پیدا کند. رفتار او در مواجهه با «بوید» بسیار توهینآمیز است و راستش را بخواهید، امیدوارم قبل از اینکه اشتباهی کند که جان بقیه را به خطر بیندازد، توسط موجودات شهر بلعیده شود. این سریال به اندازه کافی شخصیتهای غیرقابلتحمل دارد و نیازی به اضافه کردن یکی دیگر نبود.
شخصیت «جیم» هم در این قسمت رفتار ناخوشایندی از خود نشان داد. وقتی «تابیتا» درباره رؤیایش با او صحبت کرد، به جای اینکه به حرفهایش گوش دهد و شاید اطلاعات جدید را به عنوان سرنخی استفاده کند، سریعاً آن را رد کرد. جالب اینجا است که حتی «جید»، با تمام رفتارش که گاهی نامتعادل و تندخو است، خیلی بهتر از خود «جیم» با «تابیتا» برخورد میکند.
همچنین، «الیس» در مواجهه با «فاطیما» رفتار مشابهی نشان داد. او به جای اینکه به حرفهای «فاطیما» باور داشته باشد، با او مانند فردی دچار توهم رفتار کرد. درست است که مادرش در گذشته به جنون و باعث تیراندازی شده بود، اما حالا که میدانیم عوامل مختلفی از جمله حشرات زیر پوست و دخالتهای شهر بر ذهن و بدن افراد تأثیر میگذارند، عدم همدلی و نیاز او به «فاطیما»، بیشتر به تراژدی پایان قسمت منتهی شد.
با توجه به شدت شرایط «فاطیما»، سردرگمیام از این است که چرا او را در مرکز پزشکی تحت مراقبت نگه نمیدارند. راهحل منطقی و پیشنهادی که «بوید» میتوانست هنگام تلاش «الیس» برای سرقت داروها ارائه دهد، این بود که او را به بخش بیمارستان منتقل کنند؛ اما این کار را هم نکرد.
در این میان، بیشتر دوست داشتم صحنههای بیشتری از «ویکتور»، «جسپر» و «سارا» ببینیم که حداقل نیمی از سرنخها را میتوانند حل کنند. در نهایت در نقد فصل سوم سریال From باید بگوییم که اگر سریال بخواهد این فصل را اینگونه پیش ببرد، فکر نمیکنم در پایان فصل، سرنخ بهتری بر دستمان نسبت به فصل گذشته بیاید.
نقد قسمت هشتم
پیش از نقد فصل سوم سریال From باید بگوییم که قسمت جدید سریال From با اضافه کردن لایههای بیشتری از رمز و راز خودش را به دنیای پیچیده بدل کرده است؛ اما اگر بخواهد بدون هیچ توضیحی هزاران پرونده باز شده در فصل سوم را به اتمام برساند، یعنی شکست خورده است.
در قسمت هشتم از فصل سوم، «ویکتور» بالاخره موفق میشود تا جزئیات دقیق از تعامل بین عروسکی که پیدا کرده را به یاد بیاورد، اما این کافی نیست و حداقل مخاطب چیز جدیدی به اطلاعاتش اضافه نشده است.
در سوی دیگر داستان، «فاطیما» نیز همچنان با علائم بارداری دستوپنجه نرم میکند، با وجود اینکه به او گفته شده نوزادی در رحمش وجود ندارد. گویا نیروی شیطانی او را تسخیر کرده و حالا ناخودآگاه او، در گلخانه «تیلی» را به قتل رسانده است. اکنون او و «آلیس» باید با پیامدهای این اقدام ناخواسته روبرو شوند و مسئولیت آن را بپذیرند.
در قسمت جدید متوجه شدیم که «الجین» به واسطهی دوربینی که پیدا کرده، تحت تاثیر دستورات غیرمستقیم زنی مرموز و شبحوار قرار گرفته است؛ دوربینی که اکنون او را به مسیری تاریک و خطرناک هدایت میکند تا خون خود را استخراج کرده و در کیسهای پلاستیکی قرار دهد.
تصاویر گرفتهشده توسط این دوربین بهصورت خودکار «الجین» را به مخفیگاه «فاطیما» میکشاند و او را به پناهگاهی زیرزمینی میبرد که قبلاً با کمک همین دوربین یافته بود.
به نظر میرسد او به دستنشاندهی هیولاها تبدیل شده و «فاطیما» را به زور در این پناهگاه زندانی میکند و اصرار دارد که او باید فرزندش را به دنیا بیاورد. «الجین» فاش میکند که در رحم «فاطیما» جنینی رشد میکند که انسان نیست، بلکه موجودی مرموز و احتمالاً هیولایی است. اینکه چه موجودی و چه اتفاقی برای این شخصیت رخ خواهد داد را ما در قسمت پایانی این فصل مشاهده کنیم.
در قسمت قبلی، «جولی» و «رندال» از شهر دور شدند و به خرابههایی رسیدند که بلافاصله هر دو احساس عجیبی به آنها دست داد. به نظر میرسید که این مکان نیرویی خاص در خود دارد
حالا «جولی» به آن منطقه میرود و دقیقاً با اتفاقاتی برخورد میکند که ما در قسمتهای قبل در آن مکان دیده بودیم؛ اما اینکه توضیحی در کار باشد، جواب منفی است. امیدوارم این پیشروی داستان، به خستهشدن بینندگان خاتمه پیدا نکند و زودتر اطلاعاتی به ما داده شود.
نقد قسمت نهم
قسمت نهم با جستجوی «بوید» و «الیس» برای «فاطمه» در جنگل آغاز میشود. با تاریک شدن هوا و مشکلات جسمی «بوید»، این دو نفر تصمیم میگیرند که جستجو به روز بعد موکول شود. «بوید» به «الیس» اطمینان میدهد که «فاطمه» طلسم را برداشته و بنابراین در هر کجا که باشد، جایش امن خواهد بود.
اما روز بعد با ورود «سارا» و توضیحاتی از توهماتش، پیچیدگی بیشتری به داستان اضافه میشود. «سارا» از ناپدید شدن «فاطمه» خبر دارد و این باعث تعجب «بوید» و «الیس» میشود.
«سارا» توضیح میدهد که صداهای قدیمی بازگشتهاند و در مورد ناپدید شدن «فاطمه» میخندیدند. این صداها همچنین ادعا میکنند که «فاطمه» زنده نخواهد ماند و نزدیک آنهاست، اما آنها نمیتوانند به موقع او را پیدا کنند.
در قسمت نهم سریال علمی تخیلی و ماوراءالطبیعی از جانب متوجه شدیم که فیلمسازان به راه خود در پیچیدگی داستان ادامه میدهند؛ اما حداقل این قسمت داستان را تا حدودی پیش برد. دو قسمت پیشین این فصل، آنقدر به مسائل درونی هر شخصیت ورود کرد که مخاطب هدف اصلی را گم کند. تنشها بهقدری افزایش یافته بودند که ما بیشتر با یک اثر درام مواجه بودیم.
اما قسمت نهم این فصل، تحولات عجیبی را به همراه داشت. به نظر میرسد ارتباط جدیدی بین «تابیتا» و «میراندا کاواناوا»، شخصیت متوفی سریال، برقرار شده است. از سوی دیگر، «فاطمه» در شرایط خطرناکی قرار دارد و توسط «الجین» در زیرزمین زندانی شده است. علاوه بر این، روح زن «کیمونوپوش» نیز او را آزار میدهد.
«ویکتور» پس از پشیمانی از فرستادن مادرش برای نجات کودکان در برج، تصمیم میگیرد درختی را که بطریهای عجیبی از آن آویزان است را قطع کند؛ اما پسر سفیدپوش ناگهان ظاهر میشود و از او میخواهد که به درخت آسیبی نرساند. پسر که ظاهراً تغییر کرده و بزرگتر شده است، توضیح میدهد که درخت اهمیت زیادی دارد و نباید آسیب ببیند؛ اما دوباره سریال ترک عادت نمیکند و توضیحات بیشتری را ارائه نمیدهد.
در همین حال، «تابیتا» و «جولی» پس از دیدن کودکان، به سمت زیرزمین هدایت میشوند. «تابیتا» در این قسمت با «ویکتور» ملاقات میکند و در هنگام لمس شانه او، بینشی عمیق از گذشته «ویکتور» به دست میآورد.
او شاهد شب سرنوشتسازی میشود که میراندا فرزندانش را در زیرزمین رها کرده و سپس توسط موجودی ترسناک کشته شده است. این بینش نشان میدهد که «تابیتا» ممکن است با «میراندا» ارتباطی عمیق داشته باشد و شاید او تجسم روح «میراندا» یا حتی تجسمی از او در زمان دیگری باشد.
این اتفاقات مرموز و گیجکننده، سوالات بسیاری را در ذهن مخاطب ایجاد میکند و ما باید منتظر قسمت پایانی فصل سوم باشیم تا پاسخهای بیشتری دریافت کنیم. پس هفته آینده نیز با نقد فصل سوم سریال From همراه باشید.
نقد قسمت دهم
قسمت پایانی فصل سوم این سریال، «مکاشفات، بخش دوم» نام داشت. این قسمت بسیاری از بینندگان را مبهوت و غافلگیر کرد. این اپیزود همانگونه که نامش وعده میداد، با پردهبرداری از رازهایی تکاندهنده به قلب داستان سریال نفوذ و سوالات تازهای را برای مخاطبان ایجاد کرد.
یکی از جنجالیترین و مهمترین وقایع این قسمت، ورود مردی با لباس زرد بود. حضور او، با رفتار و کلامی رازآلود، سریال را به مرحله بعدی برد. دقایقی بعد از معرفی این شخصیت مرموز، او به شکلی غافلگیرکننده «جیم» را کشت؛ اما این مرد کیست؟
براساس اظهاراتش، میتوان نتیجه گرفت که همان صدای مرموزی است که در پایان فصل اول شنیده شد. آیا او معمار و طراح این جامعه مرموز است؟ اگرچه هنوز پاسخ قطعی به این پرسش داده نشده، اما بسیاری از شواهد به این فرضیه قوت میبخشد.
از نظر روایی، این قسمت توانست تعلیق و پیچیدگی داستان را به سطح جدیدی برساند. معرفی این شخصیت جدید و اقدامات او نهتنها معمای اصلی داستان را پیچیدهتر کرد، بلکه زمینهساز هیجان و انتظار برای فصل آینده شد.
مخاطب اکنون بیش از هر زمان دیگری تشنه پاسخ به این سوال است که این جامعه عجیب چه ماهیتی دارد و نقشههای پشت پرده چه کسانی در حال اجراست.
اگرچه قسمت پایانی فصل سوم بسیاری از سوالات پیشین را بیپاسخ گذاشت؛ اما توانست مخاطب را برای ادامه داستان مشتاقتر کند. فصل سوم سریال از جانب با این پایانبندی ثابت کرد که همچنان یکی از سریالهای جذاب و غیرقابل پیشبینی است.
نگرانی بزرگی که مطرح میشود در رابطه با فصل آینده و کشدار شدن داستانی است که تا الان هم میتواند لقب خستهکننده را به خود بدهد. میزان اطلاعاتی که در هر فصل به مخاطب میرسد، درصد پایینی دارد و اگر فصل 4 فصل پایانی نباشد، شاهد کاهش چشمگیر مخاطبان این سریال خواهیم بود.
در نقد فصل سوم سریال From بررسی کردیم که این فصل با افشای حقایق شوکهکنندهای درباره هیولاها و ارتباط آنها با جامعه مرموز، سطح تازهای از داستانسرایی را ارائه کرده است.
اکنون میدانیم که این هیولاها زمانی انسانهایی بودهاند که برای دستیابی به زندگی جاودان، کودکان را قربانی کردهاند؛ اما بهنظر میرسد آنها تصور درستی از پیامدهای این تصمیم نداشتند. در این میان، ماجرای «فاطمه» که کودکی را به دنیا آورد که نسخهای دیگر از فرد «اسمایلی» بود، نشان داد که چرخه حیات این هیولاها پایانی ندارد و به شکلهای مختلف ادامه مییابد.
یکی دیگر از نکات برجسته این قسمت، رابطه مرموز بین شخصیتهای «میراندا» و «تابیتا» است. بهنظر میرسد این دو نفر در حقیقت یک نفر هستند و یا آگاهی «میراندا» به نحوی به «تابیتا» پیوسته است.
مشابه این وضعیت را در ارتباط بین «جید» و «کریستوفر» نیز میبینیم. آنچه توجهها را جلب کرد، این است که «میراندا» و «کریستوفر» بارها در قالبهای مختلف دوباره متولد میشوند. شاید این دو از اعضای پیشین همین جامعه باشند؛ اما چرخهای از تناسخ، آنها را به اشکال مختلف بازگردانده است.
در هر صورت آنچه هنوز مبهم باقی مانده، نقطه آغاز این چرخه است. سرنخهایی وجود دارد که نشان میدهد «میراندا» و «کریستوفر» زمانی دختری داشتهاند و شاید همان کودک مرموزی که در جنگل دیده شد، فرزند آنها باشد. این احتمال میتواند بخش مهمی از راز این جامعه برا تشکیل دهد که باید در فصل آینده پرونده آن بسته شود.
نکته جالب دیگر این است که تفاوت «میراندا» و «کریستوفر» با هیولاها امکان دارد در یک نکته اساسی باشد: این دو نفر احتمالاً هرگز کودکی و یا حتی فرزند خودشان را قربانی نکردهاند. شاید همین موضوع فرصتی برای آنها فراهم کند تا از این چرخه نفرینشده رها شوند و به آرامش برسند.
بیشتر بخوانید:
نظر شما دربارهی مطلب نقد فصل سوم سریال From چه بود؟ لطفا نظرات خود را در بخش کامنت با فیگار و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.
source