رضا عطایی-کارشناسیارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران: در پی تحولات منازعهآمیز و دنبالهدار یک سال اخیر منطقه جنوب غرب آسیا -موسوم به خاورمیانه- و آنچه در این مدت بر مردم رنجور و استوار نوار غزه و بر روح و پیکر زخمآلود فلسطین اشغالی توسط رژیم منحوس صهیونیستی گذشت؛ ترور وحشیانه «سیدحسن نصرالله»، جنایت وقیحانه دیگر این رژیم بود که اثر و پیامد آن در میانمدت و درازمدت بیداری، آگاهی و همگرایی بیش از پیش مسلمانان و متزلزلشدن پایههای افتان و لرزان خانه عنکبوتی رژیم فاشیستی اسرائیل خواهد بود. عملیات موشکی ایران در راستای حق دفاع مشروع از خویش، در زمان و شرایطی انجام گرفت که میتوان آن را بنا به گفته رهبری، به دور از «تعلل» و «شتابزدگی» توصیف و تبیین کرد که توانست معادلات عرصه میدان و جنگ روایتها را در مواجهه اسلام و امپریالیسم تغییر دهد. اوج این پاسخ کوبنده -بلکه به زعم نگارنده این یادداشت، اثرگذارتر از موشکهای بالستیک هایپرسونیک- سخنرانی رهبری در مراسم ترحیم سیدحسن نصرالله و خطبههای نماز جمعه ۱۳ میزان/ مهر ۱۴۰۳، با حضور شکوهمند ملت ایران در مصلای امام خمینی تهران بوده است. تأمل بر بخشی از آن سخنرانی که ناظر بر افغانستان است، هدف از نوشتار حاضر است.
افغانستان و کمربند دفاع، عزت و استقلالطلبی کشورهای اسلامی
«هر ملتی اگر میخواهد مبتلای به محاصره فلجکننده دشمن نشود باید از اول چشم را باز کند، بیدار باشد. وقتی دید دشمن سراغ ملت دیگر رفت، خود را با او شریک بداند به آن ملت مظلوم و زیر ستم کمک کند، با او همکاری کند تا دشمن آنجا موفق نشود؛ چون اگر دشمن آنجا موفق بشود، میآید سراغ این نقطه بعدی. ما مسلمانها سالهای متمادی از این حقیقت غفلت کردیم و نتایجش را هم دیدیم. امروز دیگر نباید غفلت کنیم و باید حواسمان جمع باشد. ما باید کمربند دفاع را، کمربند استقلالطلبی را، عزت را، از افغانستان تا یمن، از ایران تا غزه و لبنان در همه کشورهای اسلامی محکم ببندیم». ایشان در این بخش از سخنانشان، تلمیح تلخی به تاریخ و گذشته سرزمینهای اسلامی دارد که با نوعی غفلت آمیخته بوده است و بازخوانی آن سرگذشت میتواند راه برونرفتی برای کشورهای اسلامی از وضعیت آنارشیک و نابسامان امروزشان باشد. دیگر بلاد اسلامی به کنار، تنها تعمق و تأمل بر تاریخ 150 ساله اخیر افغانستان میتواند نمونه شایان توجهی از بررسی و پژوهش باشد که چگونه دخالتهای پیدا و پنهان استعمارگران بیگانه، تار و پود جامعه، سیاست و فرهنگ افغانستان را تا به امروز از هم پاشیده است. به نحوی که بسیاری از مردم این کشور به این باور رسیدهاند که به تسلسل و دور باطل دچارند و سرنوشت انسان سیزیفی را یافتهاند. برای نویسنده این یادداشت هماره جای پرسش بوده است که چرا در تحلیل خیل عظیمی از مسائل اجتماعی-سیاسی-فرهنگی افغانستان، رد پا و رنگوبوی «توهمات توطئه» وجود دارد؟ آیا این امر ناشی از اخلاق جمعی و فرهنگ سیاسی مردمان آن دیار است که برای شانه خالیکردن از بار مسئولیت خودشان، از دیوار کوتاه «توهمات توطئه» بالا میروند و ضعفهای درونی-داخلیشان را به گردن این و آن میاندازند!؟ اما واقع قضیه این است که عامل سیاستها و دخالتهای استعمارگران بیگانه، بهعنوان یک عنصر لاینفک یا به تعبیری دیگر یک دست نامرئی با تاریخ تحولات افغانستان معاصر همواره همراه بوده است و سیاست کهنه استعماری «تفرقه بینداز و حکومت کن» به اشکال و حالتهای جدید و مختلف، در افغانستان وجود داشته و دارد. چنانچه کسی از این منظر به تاریخ افغانستان و تاریخ معاصر کشورهای اسلامی بنگرد، جمله پایانی رهبر انقلاب اسلامی را که «ما باید کمربند دفاع را، کمربند استقلالطلبی را، عزت را، از افغانستان تا یمن، از ایران تا غزه و لبنان در همه کشورهای اسلامی محکم ببندیم»، جملهای فراتر از توصیه و پیشنهاد و سیاستی راهبردی است.
انذار از کمربندهای خودتَرکانی
با کمال تأسف باید گفت که کمربندی کشورهای اسلامی، شرایط نامطلوبی دارد که به هماندیشیها و آسیبشناسیهای بسیار نیاز دارد. اینکه امکان دارد همین جملات، در میان برخی از مسلمانان کشورهای اسلامی، -با تأثیرپذیری یا بدون تأثیرپذیری از بیگانگان خارج از جهان اسلام- با عینک و سوگیری «دخالت در امور داخلی سایر کشورها»، و… افهام و تفهیم شود؛ حکایت مفصل این مجمل را میرساند. اما واقعیت کشورهای اسلامی همین است که اگر خواهان استقلالطلبی و عزتمداری هستند، هرچه زودتر از کمربندهای خودترکانی (انتحاری) بیرون بیایند و خویشتن خویش را از آن رهایی ببخشند و به این کمربند آراسته شوند. نویسنده این یادداشت، به ملزومات عصر دولت-ملتها و مرزبندیهای ملی-سیاسی واقف است اما بر این نظر است که تأمین منافع ملی کشورهای اسلامی نیز تنها با کاربست همین سیاست راهبردی -در هر سه عرصه اندیشه، اراده و اجرا- محقّق میشود. گذشته از اعتباریبودن مرزهای ملی-سیاسی، نظام وستفالیایی به عنوان نظام حاکم بر ساختار نظام جهانی و بینالمللی در روزگار ما نیز آنچنان وضعیت باثبات و لایتغیری ندارد و پایههای آن سالهاست تکانههای محکم و مهیبی خورده است و کشورهای اسلامی میتوانند در پرتو این سیاست راهبردی، بازیابی گذشته باشکوهشان را در ارائه یک نظم نوین بومی-عینی برای جهان و جهانیان به نمایش بگذارند.
اهمیت و جایگاه افغانستان در کمربند کشورهای اسلامی
اگرچه اولینبار نیست که رهبر انقلاب اسلامی در سخنان خویش از افغانستان نام میبرند، اما اهتمام وی و همچنین اهمیت سخنرانی مذکور با توجه به سطح تحولات منطقه و جهان میرساند که صرف ذکر نام افغانستان در آن سخنرانی، خود دارای اهمیت است. همچنین با توجه به سبک و سیاق جملات و همچنین موضوعات اصلی و فرعی ارائهشده در سخنرانی -دو خطبه نماز جمعه- همگی حاکی از آن است که در سیاست راهبردی ارائهشده توسط ایشان مبنی بر «فعالشدن کمربند دفاع، استقلالطلبی و عزت در کشورهای اسلامی»، افغانستان اهمیت و جایگاه محوری دارد. افغانستان از سه منظر عمده ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچری از اهمیت و جایگاه مهمی در میان کشورهای مسلمان و همچنین در مرکز ثقل تحولات منطقهای-فرامنطقهای برخوردار است. افغانستان به عنوان کشوری که علاوه بر داشتن حسن همجواری با جمهوری اسلامی، بیشترین پیوندهای فرهنگی-تمدنی را نیز با ایران دارد و از لحاظ ژئوپلیتیکی از جایگاهی برخوردار است که علاوه بر منطقه جنوب غرب آسیا (خاورمیانه) با مناطق مهمی مانند آسیای مرکزی و آسیای جنوبی و همچنین محیط امنیتی چین و روسیه، همپوشانی دارد. از همین روی افغانستان، قدرت تأثیرگذاری شگرف بر پویشهای امنیتی_سیاسی مناطق همجوار خود و به تبع آن نظام بینالملل را دارد، به نحوی که تمام بازیگران قدرتهای منطقهای و جهانی در محیط امنیتی این کشور حضور فعال دارند. همین امر سبب شده است ژئوپلیتیک افغانستان به یک «ژئوپلیتیک منازعه» تبدیل شود و محیط امنیتی آن هم بستری برای جنگهای نیابتی سایرین شود. ازهمینروی تأکید و ذکر نام افغانستان توسط رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانی اخیرشان میتواند حاکی از جایگاه و اهمیت افغانستان در سیاست راهبردی ایشان در راستای کلیدواژه نظم نوین باشد.
source