نویسنده و محقق معارف و عرفان اسلامی و دفاع مقدس گفت: شأن الهی همان تجلی خداوند است و وحدت وجود یعنی در عالم هستی جز خدا کسی نیست؛ بایزید بسطامی وقتی به این حقیقت رسید، خود را محو کرد.
به گزارش خبرنگار آنا، اسماعیل منصوریلاریجانی نویسنده و محقق معارف و عرفان اسلامی و دفاع مقدس در همایش «شاهرود شهر معلمان دین و اخلاق» با بیان اینکه بزرگان ما در لایههای باطنی قرآن نفوذ کردند و حقیقت آن را به تصویر کشیدند، اظهار کرد: معمولاً نقلکنندگان بایزید بسطامی به چند اصطلاح او مانند«فی جبتی إلا الله» یا «ما أعظم شأنی» یا پایهگذار وحدت وجود بودنش اشاره کرده و لعن و نفرین نثارش میکنند. هنوز سایه این نقدهای غیرعالمانه بر فضای استان سنگینی میکند. هدف همایشها این است که حقیقت باز شود.
وی به آیه «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» از سوره رحمن اشاره کرد و افزود: آنچه در آسمانها و زمین بوده از خدا تقاضای فیض میکند؛ تقاضا پیوسته است. خدا در هر لحظه در شأن بوده؛ شأن یعنی تجلی. خدا تجلی میکند؛ میشود شأن. به عنوان نمونه در مناجات امیرالمؤمنین: «مولای یا مولای أنا المالک و أنت المملوک…» ما مملوکیم، در مقامیم و خدا مالک، مملوک میشود در شأنش. شأن مقام نیست؛ تجلی است، لا مکانی و لا زمانی.
نویسنده و محقق معارف و عرفان اسلامی گفت: بایزید آیه دوم سوره انفال را شرح میکرد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ». وقتی نام خدا برده، زلزلهای در دلها ایجاد میشود. سلطان العارفین وقتی این آیه را خواند، حالی بهش دست داد؛ وجلتی بر او آمد. وجلت تکانهای است که خدا فیض خاص را نصیب بنده میکند. تجلی عام رحمت رحمانی است، تجلی خاص رحمت رحیمی.
منصوریلاریجانی اضافه کرد: به مجنون گفتند در شهر شما مجنون زیاد شده؛ گفت نه، فقط یک مجنون. گفتند چطور ثابت کنیم؟ گفت همه مدعیان را دعوت کنید، نام مرا ببرید؛ اگر از حال رفت، مجنون است. از حال رفتن یعنی وجلت، تکانه شأن خداست. حضرت آقا فرمود حساب بایزید و ابوالحسن خرقانی را از مدعیان صوفیگری جدا کنیم.
وی ادامه داد: شاگردان گفتند استاد وقتی به این آیه رسیدی دگرگون شدی؛ گفت «ما أعظم الشأن». گفت این من نبودم؛ شأنی بود که در من ظاهر شد. علمایی که نقل میکنند به واژه شأن توجه کنند؛ یکی از واژگان کلیدی قرآن است. منیتی وجود نداشت؛ شأن خدا بود که تجلی کرد. حال خوشی به ما دست میدهد؛ اگر از قبض خارج شویم به مقام بسط برسیم، همین حال را پیدا میکنیم. «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»؛ قیامت خدا میپرسد من هر لحظه در شأن تازه بودم، چرا دریچه قلبت باز نکردی، چرا وجلت نکردی؟ بایزید خود را محو کرد؛ شأن خدا در او ظاهر شد.
نویسنده و محقق معارف و عرفان اسلامی توضیح داد: وحدت وجود یعنی در عالم هستی کسی جز خدا نیست. پایهگذارش بایزید نیست؛ خود خداست: «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ». وجود یک چیز است؛ موجودات متکثره یک وجودند. هر موجودی به وجود موجود میشود. اگر بگوییم حقیقت دیگری بوده، شرک است: «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ». اما این به معنای نداشتن شخصیت یا ماهیتی برای موجود نیست. عرفا و فلاسفه این را نمیگویند. قطره در برابر دریا شخصیت دارد، اما به دریا که رسید، نمیگوید من کسی هستم. شب در کویر ارزش دارد، اما در برابر خورشید هیچ. «ره عقل جز پیچ در پیچ نیست / بر عارفان جز خدا هیچ نیست».
source