به گزارش خبرگزاری آنا، حسام خضرایی حاذق فکر، پژوهشگر برجسته حوزه مدیریت رفتار سازمانی و رهبری مبتنی بر علوم اعصاب (نورولیدرشیپ) و دانشآموخته دکتری تخصصی (Ph.D) مدیریت رفتار سازمانی، با بیش از هجده سال تجربه علمی و اجرایی، به تشریح پژوهش دکتری خود تحت عنوان «ارائه چارچوبی برای توسعه شناختی قابلیتهای رهبری عصبمحور (نورولیدرشیپ)»پرداخته است.
این پژوهش، در پی طراحی مدلی بومی و کاربردی برای ارتقاء مهارتهای شناختی و هیجانی رهبران سازمانی است. انگیزه اصلی وی برای انتخاب این موضوع، پاسخ به نیاز روزافزون سازمانها به رهبری هوشمند، دادهمحور و مبتنی بر علوم اعصاب بوده است؛ نیازهایی که در دنیای پیچیده امروز، مدیریت منابع انسانی، تصمیمگیریهای سریع و همدلی میان کارکنان را بیش از پیش حیاتی میسازد.
این پژوهش با رویکردی علمی و کلینیکال و تلفیق دانش علوم شناختی و علوم اعصاب، نخستین چارچوب جامع رهبری عصبمحور (نورولیدرشیپ) را در ایران ارائه کرده است. نتایج آن میتواند به طور ملموس به بهبود کیفیت تصمیمگیری، افزایش همدلی شناختی و ارتقاء بهرهوری سازمانها کمک کند و ضمن پرکردن خلأ علمی موجود، راه را برای تربیت رهبران هوشمند و دادهمحور در سطح ملی و بینالمللی هموار سازد. جامعه مخاطب این پژوهش گستره وسیعی از رهبران، مدیران، پژوهشگران و سیاستگذاران را شامل میشود که میتوانند از یافتههای نوین آن برای ارتقاء اثربخشی سازمانی بهره ببرند. از همین رو خبرنگار آنا برای اطلاع از جزئیات بیشتر پژوهش، گفتوگویی را با پدر نورولیدرشیپ ایران، حسام خضرایی حاذق فکر، پژوهشگر برجسته حوزه مدیریت رفتار سازمانی و رهبری مبتنی بر علوم اعصاب و دانشآموخته دکتری تخصصی (Ph.D) مدیریت رفتار سازمانی ترتیب داده که در ادامه میخوانید.
معرفی کاملی از عنوان پژوهش خود داشته باشید و بفرمایید چرا به سراغ انتخاب این موضوع رفتید؟
پژوهش دکتری تخصصی اینجانب با عنوان «ارائه چارچوبی برای توسعه شناختی قابلیتهای رهبری عصبمحور (نورولیدرشیپ)» در دانشگاه تهران تدوین و با درجه عالی دفاع شده است. این پژوهش به صورت جامع به موضوع نورولیدرشیپ یا رهبری مبتنی بر علوم اعصاب پرداخته و با هدف طراحی مدلهای بومی و کاربردی برای ارتقاء مهارتهای شناختی و هیجانی رهبران سازمانی انجام شده است.
پیوند مغز و رهبری برای تربیت رهبران هوشمند
دلیل انتخاب این موضوع، ترکیبی از چند ضرورت علمی و عملی بود؛ نخست، نیاز فزاینده سازمانها به رهبری هوشمند، دادهمحور و مبتنی بر علوم اعصاب که در جهان امروز، پیچیدگیهای سازمانی و مدیریت منابع انسانی، تصمیمگیریهای سریع، مدیریت تغییر و افزایش همدلی و همکاری میان کارکنان را میطلبد.
نورولیدرشیپ، با اتکا به علوم شناختی و علوم اعصاب، ابزاری دقیق و اثربخش برای پاسخ به این نیازهاست. دوم، خلأ پژوهشی در ایران بود؛ پیش از این، پژوهشی مطلوب با کلیدواژه نورولیدرشیپ در این مقطع و به طور جامع و نظاممند در عرصه رهبری عصبمحور مشاهده نکردم و با توجه به اهمیت این عرصه در ارتقاء اثربخشی سازمانها و تربیت رهبران کارآمد، بر آن شدم تا نخستین چارچوب علمی-عملی را در کشور طراحی کنم.
سوم، ضرورت تلفیق علوم شناختی و رفتار سازمانی بود؛ تجربه اجرایی من در سازمانها و مطالعات بینالمللی نشان میداد که رهبران موفق، نه تنها به مهارتهای مدیریتی بلکه به هوش هیجانی و همدلی شناختی مجهز هستند. پژوهش من با استفاده از الکتروانسفالوگرافی کمّی (qEEG) به تحلیل فعالیت مغزی رهبران پرداخته است تا رابطه میان مغز و رفتار رهبری بهصورت علمی و کاربردی بررسی شود. این پژوهش، علاوه بر تولید مقاله علمی-پژوهشی شاخص با عنوان «نگاشت مغزی همدلی شناختی در رهبری عصبمحور (نورولیدرشیپ) با استفاده از qEEG» که در فصلنامه پژوهشهای کاربردی روانشناختی دانشگاه تهران منتشر شده، مسیر ایجاد مدلهای بومی، علمی و عملیاتی نورولیدرشیپ در ایران را هموار کرده است. در این پژوهش نه تنها از ابزار دقیق کمّی، بلکه از دو نوع مصاحبه کلینیکال کیفی و پژوهشی عمیق نیز استفاده شده است. هدف اصلی من از انتخاب این موضوع، ارتقا کیفیت رهبری در سازمانها، تربیت رهبران هوشمند و دادهمحور و بهرهمندی جامعه و سازمانها از یافتههای علمی نوین علوم اعصاب بوده است و امیدوارم این پژوهش بتواند به توسعه و بهبود سازمانی، طراحی برنامههای آموزشی، ارتقاء اثربخشی سیاستگذاری کلان و افزایش توان رقابتپذیری کشور کمک کند.
تحقیق علمی و پژوهشی شما چقدر زمان برده است؟
پژوهش من تحت عنوان «ارائه چارچوبی برای توسعه شناختی قابلیتهای رهبری عصبمحور (نورولیدرشیپ)» بیش از پنج سال به طول انجامید و در این مسیر پژوهشهای بینالمللی را به دقت دنبال کردم و با دکتر “دیوید راک” مبدع نورولیدرشیپ، موسس و رئیس موسسه نورولیدرشیپ آمریکا نیز از طریق لینکدین تعامل داشتم. درواقع با توجه به علاقه خود به این موضوع پیش از ورود به دوره دکتری تخصصی نیز در این خصوص تحقیق میکردم و با ورود به دوره دکتری تخصصی با اشتیاق و هدفمند این روی این موضوع کار کردم که شامل مراحل طراحی، جمعآوری دادهها، تحلیل علمی و استخراج نتایج عملیاتی بود. توجه به این مدت طولانی ضرورت داشت تا پژوهش به صورت جامع و دقیق، هم از منظر علوم شناختی و علوم اعصاب و هم از منظر مدیریت رفتار سازمانی و کاربردهای عملی در محیطهای سازمانی، کار و پرداخته شود.
تمامی مراحل پژوهش با دقت بالا و رویکرد علمی-کلینیکال از مرحله مطالعات اولیه و مرور بیش از دو هزار مقاله علمی در حوزه نورولیدرشیپ، علوم شناختی و علوم اعصاب سازمانی گرفته تا طراحی ابزارها و روشهای جمعآوری دادهها، از جمله مصاحبههای کیفی عمیق و نقشهبرداری مغزی با استفاده از الکتروانسفالوگرافی کمّی (qEEG) برنامهریزی و اجرا شد.
از پژوهش فردی تا همکاری با نخبگان هاروارد و استنفورد؛ تولد مدلی بینالمللی در رهبری عصبمحور
این پژوهش به صورت عمدتاً فردی انجام شد تا انسجام علمی و تمرکز بر چارچوب نظری و عملی نوآورانه حفظ شود، اما در برخی مراحل تخصصی از پژوهشگران برجسته بینالمللی و اعضای هیئت علمی دانشگاههای معتبر همچون هاروارد و استنفورد، تعامل گروهی و مشاورهای نیز صورت گرفت. این ترکیب پژوهش فردی با همکاریهای تخصصی، امکان تولید نتایج علمی دقیق و کاربردی را فراهم ساخت و موجب شد پژوهش نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح بینالمللی معتبر و قابل استناد باشد.
پژوهش «ارائه چارچوبی برای توسعه شناختی قابلیتهای رهبری عصبمحور (نورولیدرشیپ)» تا چه میزان گره گشای مشکلات جامعه است و بر کدام موضوعات کاربرد دارد؟
این پژوهش به طور مستقیم با مسائل واقعی سازمانها و جامعه مرتبط است و نقش گرهگشا در حل چالشهای حیاتی مدیریتی دارد. در بسیاری از سازمانهای کشور، مشکلاتی مانند تصمیمگیری ناکارآمد، کمبود اعتماد میان رهبران و کارکنان، استرس و اضطراب سازمانی، کاهش بهرهوری و انگیزه شغلی و ضعف در مدیریت تغییر به شکل جدی وجود دارد. این پژوهش با تلفیق علوم شناختی، علوم اعصاب و مدیریت رفتار سازمانی نخستین چارچوب علمی و بومی را ارائه میدهد که بهصورت عملیاتی میتواند این مشکلات را کاهش داده و محیط کاری اثربخش، همدل و نوآور ایجاد کند.
نتایج تحقیق امکان توسعه مهارتهای رهبری اثربخش، افزایش همدلی شناختی و توان تصمیمگیری رهبران را فراهم میکند و موجب بهبود کیفیت تصمیمات استراتژیک، کاهش تعارضات سازمانی و ارتقاء عملکرد تیمها میشود. همچنین با ایجاد امنیت روانی و هیجانی در سازمان و ارتقاء تعاملات مثبت، انگیزه و تعهد کارکنان به شکل ملموس افزایش مییابد و فرهنگ سازمانی تقویت میشود.
نورولیدرشیپ در خدمت توانمندسازی رهبران و تصمیمسازی کلان
پژوهش حاضر قابلیت طراحی و اجرای مداخلات آموزشی و سازمانی مبتنی بر نورولیدرشیپ را فراهم کرده است که شامل تمرینهای شناختی، بازیهای فکری، آموزشهای هیجانی و روشهای مدیریت استرس و اضطراب است و میتواند رهبران و کارکنان را برای مواجهه با تغییرات سازمانی و چالشهای محیط کار توانمند سازد. علاوه بر این، یافتههای حاصل از نگاشت مغزی همدلی شناختی با استفاده از الکتروانسفالوگرافی کمّی (qEEG) امکان رصد و تحلیل دقیق فعالیتهای مغزی رهبران و کارکنان را فراهم میکند و به توسعه سیاستگذاریهای راهبردی و تصمیمگیری مبتنی بر دادههای علمی در سطح کلان کمک میکند که البته این موضوع میبایست همراه با آزمونهای تخصصی، مصاحبههای کیفی و کلینیکال و همچنین بسیاری از مولفههای مرتبط همراه باشد.
به این ترتیب این پژوهش نه تنها چارچوب علمی و عملیاتی برای ارتقاء رهبری و عملکرد سازمانها فراهم میکند، بلکه میتواند مرجع علمی و کاربردی برای تربیت رهبران آینده، طراحی برنامههای توسعه منابع انسانی و افزایش اثربخشی سازمانها در سطح ملی و بینالمللی باشد و با ارائه راهکارهای بومی، علمی و کاربردی به حل مشکلات واقعی جامعه و پاسخگویی به نیازهای توسعهای سازمانها کمک میکند و مسیر نوینی برای ارتقاء کیفیت رهبری و عملکرد سازمانی در کشور ایجاد میکند.
جامعه مخاطب پژوهش فوق چه کسانی هستند؟
جامعه مخاطب پژوهش من شامل طیف گستردهای از افراد و گروههایی است که به شکل مستقیم یا غیرمستقیم با فرایندهای رهبری، تصمیمگیری و مدیریت رفتار سازمانی در ارتباط هستند و میتوانند از نتایج علمی و عملی آن بهرهمند شوند. در سطح سازمانی، این جامعه مخاطب شامل رهبران و مدیران ارشد، میانی و عملیاتی، تیمهای مدیریتی، کارشناسان منابع انسانی، مربیان و کوچهای سازمانی و افرادی است که مسئول توسعه فرهنگ سازمانی، مدیریت تغییر و ارتقا بهرهوری و انگیزه کارکنان هستند.
همچنین کارکنان و اعضای تیمها بهویژه کسانی که با فشارهای روانی، استرس و تعارضات سازمانی روبهرو هستند، از طریق بهبود فضای کاری، ارتقاء همدلی شناختی رهبران و افزایش کیفیت تصمیمگیری، به شکل غیرمستقیم از نتایج پژوهش بهرهمند میشوند. در سطح آموزشی و پژوهشی، دانشجویان و پژوهشگران حوزه مدیریت، علوم شناختی، نوروساینس سازمانی و روانشناسی سازمانی میتوانند از چارچوب علمی و دادههای تجربی این تحقیق برای توسعه مطالعات بینرشتهای و تحقیقات کاربردی استفاده کنند. در سطح سیاستگذاری و کلان، نهادهای دولتی، سازمانهای ملی و بینالمللی و مراکز تصمیمگیری راهبردی نیز مخاطب این پژوهش هستند، زیرا یافتههای آن میتواند برای طراحی برنامههای توسعه رهبری، سیاستگذاری منابع انسانی، و بهبود کارآمدی و بهرهوری در سطح ملی و منطقهای بهکار گرفته شود.
به بیان ساده، جامعه مخاطب این پژوهش گسترهای از رهبران، کارکنان، پژوهشگران، مربیان، سازمانها و نهادهای سیاستگذار را شامل میشود و تمام این گروهها میتوانند به طور عملیاتی و کاربردی از یافتهها و چارچوب نورولیدرشیپ برای ارتقاء اثربخشی و کیفیت عملکرد خود بهرهمند گردند.
هدف از نوشتن مقاله چه بوده است؟
از پایاننامه “ارائه چارچوبی برای توسعه شناختی قابلیتهای رهبری عصبمحور (نورولیدرشیپ) ” مقالهای علمی پژوهشی در دانشگاه تهران منتشر شده است. هدف اصلی از نگارش مقاله علمی-پژوهشی «نگاشت مغزی همدلی شناختی در رهبری عصبمحور (نورولیدرشیپ) با استفاده از الکتروانسفالوگرافی کمّی (qEEG)» ارائه یک چارچوب علمی و عملی برای تحلیل، سنجش و ارتقاء قابلیتهای رهبری با تکیه بر علوم اعصاب و شناختی بوده است. در این پژوهش تلاش شده است تا رابطه مستقیم بین فعالیتهای مغزی رهبران و تواناییهای کلیدی رهبری مانند همدلی شناختی، تصمیمگیری مؤثر و مدیریت تغییر بهصورت علمی و کمّی بررسی شود. هدف دیگر این مقاله، پر کردن خلاء علمی در حوزه نورولیدرشیپ در ایران و ارائه مدلی بومی و کاربردی برای رهبران سازمانی بوده است که بتواند مستقیماً در آموزش، توسعه و بهبود عملکرد رهبران و تیمها مورد استفاده قرار گیرد.
علاوه بر این، مقاله به دنبال ایجاد پیوندی میان یافتههای علوم اعصاب و مدیریت رفتار سازمانی است تا رهبران بتوانند با استفاده از دادههای علمی و مشاهدات عصبی، تصمیمگیریهای دقیقتر، مدیریت بهتر هیجانات و ارتقاء تعاملات بینفردی و سازمانی را تحقق بخشند.
در نهایت، این مقاله قصد دارد ظرفیتهای پژوهشی و عملی نورولیدرشیپ را بهعنوان یک ابزار نوین برای بهبود اثربخشی سازمانها، افزایش رضایت کارکنان و تقویت فرهنگ سازمانی در سطح ملی و بینالمللی نشان دهد.
پژوهش فعلی چه نقشی در جامعه بین الملل ایفا میکند؟
در سطح بینالملل، نورولیدرشیپ بهعنوان یک رویکرد نوین و بینرشتهای، نقش کلیدی در تحول رهبری، بهبود اثربخشی سازمانی و ارتقاء فرهنگ همکاری و همدلی در سازمانها ایفا میکند. این حوزه با تلفیق علوم اعصاب، علوم شناختی و مدیریت رفتار سازمانی، رهبران را قادر میسازد تا تصمیمگیریهای استراتژیک خود را بر پایه دادههای علمی و مشاهدات عصبی انجام دهند، توانایی مدیریت هیجانات و استرس را تقویت کنند و تعاملات بینفردی و گروهی را به سطحی مؤثرتر برسانند.
سازمانهای پیشرو در جهان، از شرکتهای فناوری چندملیتی گرفته تا نهادهای بینالمللی و سازمانهای دولتی، از نورولیدرشیپ برای ارتقاء نوآوری، مدیریت تغییر و افزایش عملکرد سازمانی بهره میبرند، به گونهای که رهبرانی که مهارتهای همدلی شناختی و تصمیمگیری خود را از طریق این رویکرد توسعه میدهند، تأثیر مثبت قابلتوجهی بر رضایت کارکنان و توان نوآوری سازمان دارند.
نورولیدرشیپ ایرانی روی میز جهانی؛ الگویی نوین برای رهبری مبتنی بر علوم اعصاب
مقاله، «نگاشت مغزی همدلی شناختی در رهبری عصبمحور با استفاده از qEEG»، نقش خود را در جامعه بینالمللی به عنوان یک مرجع علمی و کاربردی در توسعه نورولیدرشیپ ایفا میکند، چراکه این پژوهش با استفاده از دادههای عصبی و سنجش کمّی فعالیت مغزی، همدلی شناختی رهبران و توان تصمیمگیری، آنها را تحلیل کرده و چارچوبی علمی برای توسعه قابلیتهای رهبری ارائه میدهد.
این پژوهش علاوه بر اعتبار علمی که با انتشار در فصلنامه پژوهشهای کاربردی روانشناختی دانشگاه تهران کسب کرده است، قابلیت انتقال تجربه و کاربرد مدل بومی نورولیدرشیپ ایران را به سازمانها و جوامع بینالمللی دارد و میتواند به عنوان الگویی نوین برای تحقیقات، آموزش و سیاستگذاری در حوزه رهبری مبتنی بر علوم اعصاب بهکار گرفته شود. بدین ترتیب، مقاله به پرکردن خلا علمی و ارتقاء جایگاه ایران در عرصه پژوهشهای نورولیدرشیپ بینالمللی کمک میکند و امکان تعامل، مقایسه و همافزایی یافتههای علمی با جامعه جهانی را فراهم میآورد.
اعتبار جهانی پژوهش ایرانی در فصلنامه پژوهشهای کاربردی روانشناختی دانشگاه تهران
به گزارش آنا، پژوهشهای حسام خضرایی حاذق فکر مسیر نوینی را برای ادغام علوم شناختی با مدیریت رفتار سازمانی در کشور گشوده و ظرفیت تبدیل دانش به سیاستگذاری و آموزش رهبران در سطح کلان را ایجاد کرده است. یکی از دستاوردهای برجسته این فعالیتها، مقالهای علمی با عنوان «نگاشت مغزی همدلی شناختی در رهبری عصبمحور (نورولیدرشیپ) با استفاده از الکتروانسفالوگرافی کمّی (qEEG)» است که در فصلنامه پژوهشهای کاربردی روانشناختی دانشگاه تهران منتشر شده است. این فصلنامه دارای رتبه Q۱ در علوم اعصاب در پایگاه ISC و رتبه «الف» در ارزیابی وزارت علوم در زمان انتشار است و مقاله یادشده در پایگاه بینالمللی Scopus نمایه شده که بر اعتبار علمی و دیدهشدن جهانی این پژوهش افزوده است. یافتههای حاصل از این پژوهش نشان میدهد تحلیل فعالیتهای مغزی رهبران میتواند پیشبینی و ارتقای همدلی شناختی و توان تصمیمگیری آنان را امکانپذیر سازد. این نتایج نه تنها ارزش علمی چشمگیری دارند، بلکه در عمل میتوانند به توسعه رهبری سازمانی، طراحی برنامههای آموزشی و ارتقای اثربخشی سیاستگذاری کلان کشور یاری رسانند.
با نگاهی آیندهنگر، پژوهشهای نورولیدرشیپ در ایران ظرفیت آن را دارند که به مرجع ملی و منطقهای برای تحقیقات بینرشتهای و سیاستگذاری هوشمند در حوزه مدیریت و سازمانها تبدیل شوند. تلفیق این دستاوردها با سیاستهای توسعه منابع انسانی، فرصتهایی کمنظیر برای افزایش بهرهوری، ارتقای کارآمدی سازمانی و تقویت رقابتپذیری کشور در سطح بینالمللی فراهم خواهد کرد. بدین ترتیب، ایران میتواند در زمره کشورهایی قرار گیرد که رهبری مبتنی بر علوم اعصاب (نورولیدرشیپ) را به شکلی علمی و نظاممند در سطح ملی و سازمانی به کار میگیرند.
این پژوهش به تأیید کمیته اخلاق در پژوهش دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران رسیده و با کد اخلاق IR.UT.PSYEDU.REC.۱۴۰۲.۰۳۶ در سامانه ملی اخلاق در پژوهشهای زیستپزشکی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ثبت شده است.
برای دریافت لینک کامل پژوهش از این قسمت اقدام کنید.
Brain Mapping of Cognitive Empathy in Neuroleadership Using Quantitative Electroencephalography (qEEG)
https://japr.ut.ac.ir/article_95259.html?lang=en
source