به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

بیست و چهارم شهریور ۱۳۴۴ همزمان بود با بیست و پنجمین سالگرد سلطنت شاه و به این مناسبت در طول یک هفته در تهران و شهرهای دیگر جشن‌ها و نمایشگاه‌ها و ضیافت‌های مختلفی برگزار شد و «تمام کشور برای گرامیداشت یک نفر و ارضای حس غرور و منیت او بسیج شده بود۱.» تقریبا از میانه دهه چهل نسبت شاه با جامعه آشکارتر شد: او تنها کسی بود که دستور می‌داد و جز اطاعت پاسخی نمی‌شنید. گذار به استبداد مطلق آغاز شده بود و تنها یک صدا شنیده می‌شد و «ارکستر تک‌نفره تملق و پرستش علنی شاه» بی‌پروا و آشکارا رواج می‌یافت. شاه در آبان ۱۳۴۶ و در سخنرانی روز تاجگذاری‌اش خود را سکان‌دار و فرمانروای ایران علام کرد و بر این باور بود که سرنوشت کشور در دست خدا و شاه است. در چنین بستری ساواک به‌تدریج سلطه‌ای همه‌جانبه پیدا کرد و سانسور و سرکوب هر صدایی جز صدای غالب را خاموش کرد. در همین سال‌های دهه چهل بود که به مرور جنبش مسلحانه انقلابی شکل گرفت و گروهی از جوانان آزادی‌خواه به این نتیجه رسیدند راهی جز مبارزه قهرآمیز با سلطنت مطلقه شاه وجود ندارد.

تقریبا یک دهه پس از سخنرانی شاه در روز تاجگذاری‌اش در پاییز ۱۳۴۶، در دوره‌ای که هنوز سلطه ساواک در هر گوشه و کناری وجود داشت، واقعه‌ای در تهران رخ داد که نشانه‌هایی زودرس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در آن نهفته بود.

شب‌های شعرخوانی و سخنرانی که از ۱۸ تا ۲۷ مهرماه ۱۳۵۶ به همت کانون نویسندگان ایران و با همکاری انستیتو گوته (وابسته به انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان برگزار شد)، رخدادی بود که معنایی فراتر از مراسمی فرهنگی داشت چرا که برای اولین‌بار پس از سال‌ها خفقان و سرکوب صدای مخالفان، جمعی بزرگ و متنوع از شاعران و نویسندگان و روشنفکران خطر کردند و استبداد حکومت شاه را عیان کردند.

آنها در ده شب شعرخوانی و سخنرانی نه فقط خواستار لغو سانسور شدند بلکه بخشی از خواست‌های عمومی جامعه را مطرح کردند. در طول ده شب جمیعت چند ده هزار نفری به صورت پی در پی و گاه زیر باران جمع شدند تا حرفی را بشنوند که سال‌ها امکان زدنش وجود نداشت. کانون نویسندگان ایران در یکی از بیانیه‌هایش این سوال را مطرح کرده بود که برگزاری این ده شب چگونه ممکن شد و آیا بند و بستی، سازشی در میان بوده است؟ کانون همچنین پرسیده بود آیا برگزاری چنین مراسمی در تهران به معنای تغییر یا تعدیلی در روش حکومت پهلوی است؟ در متن بیانیه در پاسخ به این پرسش‌ها آمده بود: «نه، همه نهادها و سازمان‌های خودکامگی برجاست، همه مقرراتی که در ضدیت آشکار با قانون اساسی ایران و متمم آن و در جهت نقض مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر در این بیست و چند ساله وضع شده و حقوق و آزادی مردم را لگدمال کرده است همچنان به قوت خود باقی است…». متن بیانیه دوباره این پرسش را مطرح کرده که در چنین وضعیتی چه شد که «حکومت نابردبار و زودخشم ایران» بر خلاف روش مرسوم چندساله‌اش به مردم هجوم نبرد و کسی را بازداشت نکرد و دست به کشتار نزد؟ پاسخ این پرسش نه به تغییر روش حکومت بلکه به تحولات جامعه ایران مربوط بود و بیانیه در این باره نوشته که «نارضایتی همگانی از فشار ممتد و فزاینده حکومت خودکامه و یقین مردم، پس از تجربه‌های مکرر عینی، به بی‌کفایتی حکومت در امر رهبری کشور و دیدن آن که ادعاهای پرطمطراق یکی پس از دیگری باطل از کار درآمده، برنامه‌ها از همه جهات به تنگناها و بن‌بست‌ها منجر شده است، زمامداران کنونی را به احتیاط واداشته دست‌شان را در اعمال خشونت مرسوم تا حدی بسته است. خاصه که اکنون دستگاه نمی‌خواهد با سرکوب مطالبات ساده آزادی‌ها بهانه تازه‌ای به اعتراضات بدهد».

برگزاری ده شب در پاییز ۱۳۵۶ نشان داد که سانسور و سرکوب حکومت پهلوی نه تنها نویسندگان و روشنفکران ایران را به حاشیه نرانده بود بلکه آنها در متن تحولات اجتماعی ایران بودند و به محض آنکه فرصت یافتند به شکل جمعی پاسخ خود را به مهم‌ترین مساله زمانه‌شان دادند. کمی از پس این ده شب اعتراضات عمومی شکلی گسترده‌تر و بروزی عیان‌تر پیدا کرد و سرانجام در زمستان ۱۳۵۷ انقلاب از راه رسید.

پوستری که برای ده شب طراحی شده بود به روشنی تصویری از جامعه ایران در سال‌های دهه پنجاه نشان می‌دهد. ماهی و جنگل هر یک نمادی برای مبارزه در آن دوره بودند به خصوص آنکه جنگل یادآور نخستین عملیات مسلحانه چریک‌های فدایی خلق در سیاهکل بود. در این پوستر اگر چه قرار نبود نامی از کانون نویسندگان ایران باشد اما با این حال چند گرافیست از بیم ساواک طراحی پوستر را نمی‌پذیرند تا اینکه سرانجام بزرگ خضرایی که در بخش هنری روزنامه اطلاعات کار می‌کرد طراحی پوستر را می‌پذیرد. او درباره روند طراحی پوستر گفته: «بی‌درنگ دست به کار شدم اما این ماهی کوچولو رهایم نمی‌کرد. مثل اینکه می‌گفت مظلوم‌تر از من دیده‌ای؟ من سمبل مظلومیت تمام این مردم و شاعر و نویسنده دردکشیده جامعه هستم. بگذار من باشم که فریاد مبارزه با سانسور و اختناق را سر دهم؛ و آخرش هم همین‌طور شد و طرح پوستر شد این ماهی کوچک که دارد دامونی از جنگل را، که سمبل مبارزه و جنگیدن است، فریاد می‌زند. همه پسندیدند و مانده بود رنگ آن. تا اینکه شبی در رستورانی که خیلی از شعرا و نویسندگان دور هم بودیم وقتی صحبت پوستر پیش آمد من گفتم زمینه پوستر سرخ است ولی… که غلامحسین ساعدی دستش را روی میز زد و گفت رنگ ماهی را سفید، سفید بگذار. معصوم و پاک. و چنین شد که درنگ نکردم و کار پوستر را در یک هفته یکسره کردم. زمینه سرخ، ملتهب و انقلابی و ماهی کوچک سفیدی که دارد جنگل را فریاد می‌زند: جنگیدن و مبارزه۲».

آنچه ما از شب‌های نویسندگان و شاعران می‌دانیم مبتنی است بر نوارهای به جا مانده، کتاب «ده شب» که به کوشش ناصر موذن در سال ۱۳۵۷ توسط نشر امیرکبیر منتشر شد و نیز خاطراتی که تعدادی از شاعران و نویسندگان بعدتر درباره آن شب‌ها نقل کرده‌اند. اما در سال‌های اخیر کتاب دیگری هم به کوشش محمدحسین خسروپناه با عنوان «شب‌های نویسندگان و شاعران ایران» منتشر شد که در اینجا تلاش شده تصویری زنده و جاندار از شعرخوانی‌ها و سخنرانی‌ها ارائه شود. در طول ده شب حدود شصت نویسنده و شاعر و مترجم و پژوهشگر شرکت داشتند و جمعیت مردم حاضر در مراسم نیز به‌خصوص در شب‌های پایانی غافلگیرکننده بود. در طول آن شب‌ها چهره‌های مهمی شعر خواندند یا سخنرانی کردند اما شاید جمله ابتدایی صحبت‌های سعید سلطان‌پور را بتوان صدای نمادین اعتراض به وضعیت موجود در آن دوره دانست جایی که او به شکستگان سال‌های سیاه و تشنگان آزدای سلام می‌دهد.

۱. «ظهور استبداد مدرن در ایران»، علی رهنما، ترجمه پوریا پرندوش، نشر نگاه معاصر

۲. «شب‌های نویسندگان و شاعران»، محمدحسین خسروپناه، نشر پیام امروز

شاه

source

توسط argbod.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *