به نظر می‌رسد کلید دور جدید حملات از آنجا زده شد که حسن روحانی، رئیس‌جمهور پیشین ایران، هم در جمع مشاوران خود به تحلیل شرایط پس از جنگ ۱۲روزه پرداخت و بر ضرورت تقویت روابط با جهان تاکید کرد. او اظهار کرد برای حفظ منافع و امنیت ملی، باید با هر کشوری که آماده مذاکره است، گفت‌وگو کنیم و تنش‌ها، به‌ویژه با آمریکا را کاهش دهیم، زیرا کاهش تخاصم به نفع کشور است.

روحانی اسرائیل را بدون حمایت آمریکا فاقد قدرت دانست و بر لزوم کاهش دشمنی‌های غیرضروری تاکید کرد. رئیس اسبق قوه مجریه پیشنهاد ایجاد یک دستگاه اطلاعاتی مردم‌پایه با حمایت ۹۰ میلیون ایرانی را مطرح کرد، زیرا به گفته او، دستگاهی که فقط به عده‌ای محدود وابسته باشد، قدرتمند نیست.

تجربه سال‌های ۶۰ و ۶۱ نشان داد که حضور مردم در صحنه، کلید موفقیت در برابر توطئه‌ها بوده و امروز نیز چنین دستگاهی می‌تواند نقاط ضعف را جبران کند. روحانی بر اهمیت توجه به خواست مردم تاکید کرد و گفت حاکمیت باید خواسته‌های مردم را در اولویت قرار دهد. رئیس‌جمهور دوره‌های یازدهم و دوازدهم خواستار ایجاد فضایی شد که در آن احزاب قوی بتوانند کاندیداهای صالح را معرفی کنند و صلاحیت‌ها به‌جای نهادهای خاص، به احزاب واگذار شود. به باور او، نجات کشور در گرو خدمت به مردم و پذیرش حاکمیت ملی براساس افکار و نظرات آن‌هاست. همچنین کمک به دیگر کشورها نباید به ضرر ملت ایران باشد.

روحانی به اهمیت تقویت دستگاه تبلیغاتی ملی اشاره کرد و پیشنهاد داد علاوه بر کانال‌های ملی صداوسیما، کانال‌های خصوصی نیز تحت نظارت جمعی ایجاد شوند تا صدای مردم شنیده شود؛ مشابه روزنامه‌های خصوصی. رئیس‌جمهور اسبق کشور، همچنین خواستار قوه قضائیه‌ای مستقل شد که فارغ از گرایش‌های سیاسی و قومی عمل کند.

او بر ضرورت محدودشدن نیروهای مسلح به وظایف ذاتی خود، یعنی دفاع و امنیت، تاکید و بیان کرد اقتصاد، تبلیغات و سیاست خارجی نباید در حوزه نیروهای مسلح باشد.

دستگاه اطلاعاتی نیز باید صرفا بر اطلاعات تمرکز کند، نه فعالیت‌های اقتصادی. رئیس پیشین قوه مجریه ایران، واگذاری اقتصاد به مردم در چارچوب قانون و بدون محدودیت را ضروری دانست و تصریح کرد پیشرفت اقتصادی نباید با سقف‌های مصنوعی محدود شود. در نهایت، روحانی بر طراحی استراتژی ملی نوین تاکید کرد که باید براساس خواست مردم باشد. این استراتژی باید نقاط قوت ۴۶ سال گذشته را تقویت و نقاط ضعف را اصلاح کند.

جلیلیون چه می‌گویند؟

در سوی دیگر میدان، اردوگاه مقابل نیز از پیش آتش تهیه این دوگانه را فراهم ساخته بود. سعید جلیلی در هفته‌های اخیر با به‌کارگیری تعبیری جنجالی، طرفداران مذاکره را به «گوساله‌پرستان بنی‌اسرائیل» تشبیه کرد. او در یادداشتی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: همان‌گونه که بنی‌اسرائیل پس از رهایی از فرعون به پرستش گوساله روی آوردند، امروز نیز برخی پس از «پیروزی ملت ایران» در جنگ ۱۲‌روزه بار دیگر سخن از مذاکره به میان می‌آورند.

این مواضع درست هم‌زمان با انتصاب علی لاریجانی به‌ عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی مطرح‌ و از سوی ناظران به ‌عنوان نشانه‌ای از نگرانی جلیلی نسبت به کاهش نقش سیاسی و امنیتی‌اش تعبیر شد. پیش‌تر نیز برادر کوچک‌تر او، وحید جلیلی، قائم‌مقام صداوسیما، با تقلیل مفهوم «همبستگی ملی» به «وطنِ آغل»، موجی از واکنش‌های اجتماعی و سیاسی را برانگیخته بود.

با این حال‌ نه‌تنها از مسئولیت کنار نرفت، بلکه بر همان مسیر اصرار ورزید. تکرار چنین استعاره‌های تند و تخریبی از سوی برادران جلیلی، بازتاب نوعی نگاه سیاسی است که اساسا رقیب را به رسمیت نمی‌شناسد و مسیر «خالص‌سازی» سیاسی را پی می‌گیرد.

این رویکرد در عمل طی سال‌های گذشته به حذف تدریجی چهره‌های میانه‌رو و تقویت یک اقلیت همسو با جریان تندرو منجر شده است؛ از ورود نمایندگانی با حداقل پایگاه اجتماعی به مجلس تا رد صلاحیت شخصیت‌هایی همچون علی لاریجانی در انتخابات ریاست‌جمهوری. چنین زبانی، بیش از آنکه بیانگر اقتدار و اعتمادبه‌نفس سیاسی باشد، نشانه‌ای از بحران در پذیرش تکثر و تنوع سیاسی در ایران است؛ بحرانی که خود می‌تواند به تعمیق شکاف‌های اجتماعی و سیاسی بینجامد.

‌‌جنگ ۱۲‌روزه میان ایران و اسرائیل، فارغ از پیامدهای نظامی و امنیتی‌اش، واجد آثار سیاسی درونی مهمی برای ایران بود. در روزهای نخستین جنگ، نوعی انسجام ملی و احساس همبستگی در سطح افکار عمومی و حتی نخبگان سیاسی شکل گرفت.

این وضعیت، محصول تهدید مشترک و فشار خارجی بود که برای لحظاتی، منازعات داخلی را به حاشیه برد. اما به محض پایان‌یافتن عملیات و ورود به مرحله پساجنگ، در کنار خودنمایی کلیدواژه‌ای به نام «تغییر پارادایم»، تضادهای سیاسی بار دیگر با شدتی بیشتر بروز کرد. هر‌چه از فضای جنگ دورتر شدیم، بازگشت به رقابت‌های جناحی در رسانه‌ها و فضای سیاسی، نشان داد‌ انسجام ایجاد‌شده‌ بیش از آنکه بر پایه توافقی عمیق بر سر منافع ملی باشد، حاصل شرایط اضطراری و کوتاه‌مدت بود.

حملات شدید برخی جریان‌های تندرو به شخصیت‌هایی همچون حسن روحانی و محمدجواد ظریف، درست در شرایطی رخ داد که آن‌ها صرفا به طرح دیدگاه‌های متفاوت در‌خصوص آینده سیاست خارجی پرداخته بودند. این وضعیت، به‌ وضوح بیانگر شکنندگی فضای سیاسی داخلی و عدم توانایی نیروهای سیاسی در رسیدن به حداقلی از تفاهم برای مدیریت بحران‌های پساجنگ است.

چنین شرایطی موجب شده است‌ به‌جای تمرکز بر بازسازی، تقویت زیرساخت‌های دیپلماتیک و کاهش تهدیدات خارجی، سیاست داخلی ایران بار دیگر به میدان تسویه‌حساب‌های جناحی بدل شود. تجربه نشان می‌دهد که فقدان یک استراتژی واحد و مورد اجماع ملی در برابر تهدیدات منطقه‌ای و جهانی، آسیب‌پذیری کشور را در برابر بحران‌های آینده بیشتر می‌کند.

یکی از پیامدهای مهم جنگ ۱۲‌روزه، پیچیده‌تر‌شدن چشم‌انداز دیپلماسی ایران است. در‌حالی‌که محمدجواد ظریف با انتشار مقاله‌ای در رسانه بین‌المللی فارن پالیسی از «ضرورت تغییر پارادایم» سخن گفت و بر ایجاد یک چارچوب چندجانبه منطقه‌ای تاکید کرد، جریان‌های مخالف به‌شدت با این دیدگاه مقابله کردند. این وضعیت، بیانگر نبود اجماع در سطوح بالا درباره مسیر آینده دیپلماسی است. ابهام در مسیر مذاکرات هسته‌ای نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است. در شرایطی که بخشی از حاکمیت به ضرورت باز‌کردن پنجره‌ای برای تعامل با جهان باور دارد، بخش دیگر معتقد است‌ هر‌گونه مذاکره، به معنای بازتولید ضعف و وابستگی است.

 تهدید جنگ مجدد و شکنندگی امنیت ملی

یکی از نگرانی‌های اصلی در فضای پساجنگ، احتمال بروز مجدد رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل است. هرچند جنگ ۱۲‌روزه با اعلام آتش‌بس پایان یافت، اما هیچ‌یک از ریشه‌های تنش از میان نرفته است و بسیاری از فضای ترک تخاصم شکننده خبر می‌دهند، نه آتش‌بس رسمی و توافق رسمی و کتبی صلح.

لذا اسرائیل همچنان درصدد مهار نفوذ منطقه‌ای ایران است و ایران نیز تهدیدات امنیتی اسرائیل را غیرقابل چشم‌پوشی می‌داند. از سوی دیگر، ایالات متحده به‌رغم مخالفت با جنگ گسترده، در عمل حامی اصلی امنیت اسرائیل باقی‌مانده است.در چنین شرایطی، فقدان یک استراتژی منسجم داخلی برای مدیریت تهدیدات، آسیب‌پذیری کشور را افزایش می‌دهد. نزاع‌های سیاسی داخلی و تخریب چهره‌هایی که دیدگاه‌های متفاوتی درباره سیاست خارجی دارند، موجب می‌شود ‌توانایی ایران برای ارسال پیام‌های واحد به جامعه جهانی کاهش یابد. در عرصه بین‌المللی، انسجام داخلی یک کشور یکی از عوامل اصلی درک قدرت آن محسوب می‌شود.

ت

source

توسط argbod.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *