مریم ملکی . مدرس دانشگاه
برای بازنگری در بحرانهای سکونتگاهی و توسعه پایدار، ماه اکتبر بهطور نمادین در تقویم سازمان ملل متحد بهعنوان ماه شهری (Urban October) نامیده میشود. ازجمله اهداف این نامگذاری، جلب توجه جهانی به وضعیت مسکن، توسعه پایدار شهری و چالشهای مربوط به سکونتگاههاست. این مناسبت فرصتی برای تأکید برحق همه انسانها درباره مسکن مناسب، کیفیت زندگی شهری و برنامهریزی شهری منصفانه است؛ چیزی که در اصل ۳۱ قانون اساسی کشورمان تضمین شده و در برنامههای پنجساله توسعه نیز بر آن صحه گذاشتهاند. برنامه اسکان بشر (هبیتات) امسال به موضوع «پاسخ به بحران شهری» پرداخته است؛ موضوعی که بهویژه برای کشورهای در حال توسعه و محلات کمبرخوردار آن اهمیت حیاتی دارد. بحران شهری در این محلات، ترکیبی از فقر ساختاری، فقدان دسترسی به خدمات اساسی، مشکلات مالکیتی و زیرساختهای ناکافی است و تلاشهای مقطعی و پراکنده، فارغ از تحلیل نظاممند، جامع و پایدار نمیتواند تأثیر واقعی را بر زندگی ساکنان بگذارد. در این زمینه، یکی از مهمترین ابزارها که کمتر به آن پرداخته شده، زبان توسعه و واژگان مرتبط با برنامهریزی شهری است.
زبان توسعه: از توصیف واقعیتها تا تولید حقیقتهای مدیریتی
زبان توسعه بیش از آنکه صرفا ابزاری توصیفی باشد، محملی برای تولید حقیقت و مشروعیتبخشی به سیاستها است. میشل فوکو در تحلیل رابطه قدرت و دانش نشان میدهد که گفتمانها، نهفقط بازتاب واقعیت، بلکه سازوکارهایی برای اداره انسانها و جمعیتها هستند و در همین فرایند، نُرمها، شاخصها و حقیقتها تولید میشوند. به عبارتی، هر واژه، شاخص یا تحلیل فنی که در برنامهریزی شهری به کار گرفته میشود، بخشی از یک رژیم حقیقت به شمار میرود که تعیین میکند چه چیزی مشکل است، چه چیزی اهمیت دارد و چه راهحلهایی مشروع شمرده میشوند. ادوارد سعید نیز همراستا با این نگاه، به ما یادآوری میکند که بازنمایی «دیگری»، ابزار مشروعیتبخشی سلطه است. سعید در کتاب شرقشناسی خود نشان میدهد که غرب، شرق را بهعنوان یک دیگری ساخته و معنا میکند. در اینجا شرق موجودی عقبمانده تعبیر میشود که برای رسیدن به توسعه و مدرنیته باید مسیر غرب را دنبال کند. این تصویرسازی نهتنها هویت شرق را تحریف میکند، بلکه سلطه غرب را مشروعیت بخشیده و تثبیت میکند. ردپای این رویکرد در حوزه توسعه شهری نیز دیده میشود. مناطق و محلات شهری با همین نگاه بهعنوان «دیگری توسعه در نظام شهری» نام گرفته و در چارچوب نظام برنامهریزی فارغ از حضور ذینفعان آن، هدف مداخله و اصلاح قرار گرفته و میگیرند.
از تغییر واژگان تا تغییر شرایط؛ آیا اصلاحات سطحی، بحرانهای شهری را حل میکند؟
مثال ملموس این پدیده را در تغییرات زبانی درباره سکونتگاههای کمبرخوردار کشور میتوان دید. پیش از انقلاب، محلات کمدرآمد «زاغه» و «حلبیآباد» و ساکنان آن «مستضعف» نامیده میشدند که همین مستضعفان درصدد برافکندن نظام نابرابر و در تکاپوی دستیابی به عدالت، انقلاب اسلامی را رقم زدند. اما ماحصل برنامهها و سیاستگذاریها، در ظاهر به تغییر عنوان محلات به «سکونتگاه غیررسمی» و «بافت ناکارآمد» و تغییر عنوان ساکنان آن به «کمدرآمد» یا «آسیبپذیر» خلاصه شد. اما آیا این تغییر واژگان به معنی تغییر وضعیت واقعی بود؟ آنچه از وضعیت ظاهری و زیست این مناطق هویداست، این است که تغییر واژگان، صرفا بار تحقیرآمیز کلمات را کاهش داده، فارغ از آنکه محرومیت و نابرابری را اصلاح کرده باشد. این واقعیت نمونهای روشن از تحلیل فوکو است: تغییر زبان، ابزاری برای مشروعیتبخشی سیاستها و تثبیت قدرت است، نه الزاما وسیلهای برای بهبود شرایط واقعی زندگی ساکنان. درواقع خلق این واژگان نوین، واقعیتهای اجتماعی این مناطق را کتمان کرده و ابزاری برای فنیسازی و کاهش حساسیت عمومی درباره نابرابریها شدهاند و این تغییر واژه نتوانسته ذرهای از بار این مسائل برای آنها بکاهد. در سطح جهانی نیز تجارب تاریخی در زبان توسعه، بر این ادعا که تغییر واژگان، تنها بار تحقیرآمیز کلمات را کاهش میدهد، صحه میگذارد. از استعمار تا دهههای پس از جنگ جهانی دوم، کشورها با واژگان قدرتمحور مانند «مستعمره» یا «جهان سوم» دستهبندی شدند. بعدها اصطلاحاتی مانند «در حال توسعه» یا «کشورهای کمدرآمد» فارغ از تغییر در وضعیت اقتصادی، اجتماعی و… این کشورها جایگزین شدند و بهطور خاموش ردپای استعمار استمرار یافته است. موضوع مهم دیگر در این زمینه، ادراک ساکنان محلات کمبرخوردار است. وقتی واژگان تغییر میکنند اما شرایط زندگی ثابت میماند، ساکنان تفاوت ملموسی احساس نمیکنند و حتی نام جدید گاه فاصله آنان با واقعیت زندگیشان را بیشتر میکند. تغییر زبان میتواند در نگاه عمومی، امکان مداخله، توانمندسازی و خدمات بهتر را القا کند، درحالیکه ساختارهای نابرابری همچنان پابرجا هستند و ساکنان هنوز در همان چرخه محرومیت گرفتارند.
بحران شهری و زبان توسعه
از این منظر، بررسی رابطه میان «زبان توسعه» و امکان تحول در شرایط گروههایی از جامعه که تحت تأثیر بحرانهای شهری قرار دارند، میتواند پیوندی معنادار و مستند میان موضوع امسال روز جهانی اسکان بشر -که بر «پاسخ به بحران شهری» تأکید دارد- و نحوه تولید و بهکارگیری زبان توسعه برقرار کند. بحران شهری در محلات کمبرخوردار، ترکیبی از محرومیت، فقر، کمبود زیرساخت و نابرابری است. سیاستها و برنامههای پیشرو اگر تنها بر تغییر واژگان نظیر آنچه پیش از این بوده، قرار گیرد، برای ساکنان این محلات صرفا ظاهر بحران و نه خود بحران را تغییر دادهایم. زبان توسعه در این زمینه بیشتر شبیه ابزاری نمادین برای مشروعیتبخشی به سیاستها و مدیریت جمعیتها شده تا وسیلهای برای حل واقعی مشکلات شهری. به عبارتی، وقتی سیاستگذاران از «سکونتگاه غیررسمی» صحبت میکنند، جامعه و حتی ساکنان محله با واژهای فنی و به لحاظ معنایی کمبار مواجه میشوند، درحالیکه مسائل اساسی همچنان پابرجاست. این واقعیت نشان میدهد که هرگونه تلاش برای پاسخ به بحران شهری بدون درک ماهیت زبان توسعه و نقش آن در تثبیت قدرت و نابرابریها ناقص خواهد بود. همانگونه که تجارب مرتبط نشان میدهد، تغییر عنوان محله یا طبقهبندی ساکنان و شاخصبندیهای کاغذی نتوانسته محرومیت را برطرف کند. زبان توسعه وقتی بدون اصلاح ساختارهای قدرت و منابع به کار برود، بیشتر بازی واژگان است تا پاسخ واقعی به بحران شهری. ماحصل کلام آن است که پاسخ واقعی به بحران شهری نیازمند درک عمیق و جامعنگری در تمام ابعاد است. در این حالت، تغییر واژگان کارکرد معناداری خواهد داشت و ارتباطی واقعی بین سیاستهای شهری، عدالت اجتماعی و توسعه انسانی را برقرار میکند. باید منتظر آینده نشست.
source