شفقنارسانه-یک مدرس سواد رسانه ای معتقد است: هوش مصنوعی میتواند هر مسالهای را محاسبه کند، اما نمیتواند جای انسان را در تامل، تردید و قضاوت اخلاقی بگیرد. تفکر انتقادی، میراث دیرپای خرد انسانی است؛ همان نوری که در دل تاریکی دادهها، مسیر حقیقت را روشن میکند. پس در دنیایی که ماشینها مینویسند، تحلیل میکنند و تصمیم میگیرند، انسانِ اندیشمند باید دوباره بیاموزد که چگونه بیندیشد.
به گزارش شفقنا رسانه، دکتر معصومه نصیری ـ کارشناس و مدرس سواد رسانهای در یادداشتی به مناسبت هفته جهانی سواد رسانهای، ضمن اشاره به شعار امسال این هفته یعنی «هوش انسانی راهنمای هوش مصنوعی؛ سواد رسانهای و اطلاعاتی در فضاهای دیجیتال، نوشته است: جهان در حال زیست در دورانی است که سرعت تغییرات آن نه تنها خطی، بلکه دایرهای و پربسامد شده است. هوش مصنوعی (AI) دیگر صرفا یک مفهوم علمی ـ تخیلی نیست؛ بلکه نیرویی واقعی است که در تار و پود زندگی روزمره ما تنیده شده است. از چگونگی جستوجوی اطلاعات و دریافت توصیهها در شبکههای اجتماعی گرفته تا اتوماسیون پیچیده فرآیندهای کاری و حتی فرآیندهای تصمیمگیری در پزشکی و مالی، هوش مصنوعی با سرعتی سرسامآور در حال نفوذ است.
این پیشرفتها وعده رفاه و کارایی بیسابقهای را میدهند، اما همزمان، چالشهای بنیادینی را برای هویت، استقلال و جهتگیری فکری انسان مطرح میکنند. بشر در آستانه یک انقلاب شناختی در این دوران تحول، سوالی حیاتی مطرح میشود: وقتی ماشینها میتوانند محتوا تولید، دادهها را تحلیل کنند و حتی راهحلهایی ارائه دهند که از تواناییهای شناختی انسان فراتر میرود، چه چیزی هویت و جهتگیری انسان را در این دنیای جدید تعریف و حفظ میکند؟ پاسخ در مهارتهایی نهفته است که ماهیت انسانی ما را تشکیل میدهند. مهارتهایی که الگوریتمها نمیتوانند آنها را بازتولید کنند. در قلب این مهارتها، «تفکر انتقادی» قرار دارد. تفکر انتقادی دیگر یک مزیت شناختی نیست؛ بلکه به قطبنمایی ضروری برای مسیریابی در دریای دادهها و تصمیمات الگوریتمی تبدیل شده است. بقا و شکوفایی انسان در عصر هوش مصنوعی منوط به تقویت بنیادین این مهارت است.
سیل اطلاعات و چالش اصالت یکی از تاثیرگذارترین پیامدهای پیشرفت هوش مصنوعی، انفجار تولید محتوا است. ما دیگر با کمبود اطلاعات مواجه نیستیم؛ مشکل، کمبود اعتماد و چالش «اصالت» است. پدیده دیپفیک (Deepfake) بهعنوان یکی از نمودهای بارز این چالش، مرز بین واقعیت و جعل را مخدوش کرده است. دیگر دوران اعتماد به صرف دیدن با چشم گذشته و دیگر اعتماد امری نسبی و بشدت متزلزل و دارای خاصیتی ژلهای و غیرقابل اتکا است. در چنین جهانی ما باید شهروند همواره پرسشگر و همواره شکاک باشیم؛ شهروندی که باور نمیکند مگر آزموده باشد. در جهانی که ماشینها میاندیشند، بشر باید عمیقتر بیندیشد در چنین عصری و در دل این پیشرفت خیرهکننده و البته جذاب، پرسشی بنیادین آرام آرام ذهنها را به خود مشغول ساخته است. در چنین جهانی که ماشینها میدانند و تصمیم میگیرند و رفتار میسازند، سوال اینجاست که انسان چگونه میتواند خود را حفظ کرده و کمتر در سیلاب اطلاعات دستکاری شده و مهندسی شده منفعل باشد؟ پاسخ، در یک مهارت جدی اما مورد غفلت واقع شده قرار دارد «تفکر انتقادی». تفکر انتقادی همان توانایی اندیشیدن سنجشگرانه، پرسشگری آگاهانه و مقاومت در برابر پذیرش بیچونوچرای انواع محتواهاست.
این مهارت، در دنیایی که پر از اطلاعات نادرست، دادههای جهتدار و بازنماییهای فریبنده است، نقشی همانند قطبنما دارد؛ ابزاری که مسیر درست را در میان طوفان دادهها به انسان نشان میدهد. از وفور داده تا کمبود درک در دهههای گذشته، چالش بشر «دسترسی به اطلاعات» بود؛ اما امروز، مشکل اصلی «فزونیبار اطلاعات» است که منجر به اوردوز اطلاعاتی نیز خواهد شد. میلیونها داده در هر ثانیه تولید و منتشر میشود و هوش مصنوعی با سرعتی فراتر از توان ذهن انسان، این دادهها را تحلیل و بازتولید میکند و جایی برای شک و تردید نیز باقی نمیگذارد. با این حال، دانستن زیاد بهمعنای فهم عمیق نیست. جامعهای که مدام در معرض دادههای خام و بیپرسش قرار گیرد، بهتدریج قدرت تشخیص و تعمق را از دست میدهد. تفکر انتقادی در واقع اسم رمزی است که به ما کمک میکند میان «اطلاعات» و «دانش»، و میان «داده» و «حقیقت» تفاوت قائل شویم و همه اطلاعات را در یک ظرف و با یک نگاه مورد توجه قرار ندهیم.
تفکر انتقادی همان نیرویی است که این چرخه را میشکند. ما را وامیدارد مدام سوال کنیم و بپرسیم: چه کسی این اطلاعات را تولید کرده؟ چه انگیزهای پشت این محتوا قرار دارد؟ آیا الگوریتمها بر پایه حقیقت کار میکنند یا براساس ترجیحات اقتصادی و فرهنگی؟ ذینفعان چه کسانی هستند؟ من بناست در این فرایند چه باوری پیدا کرده و چه نقشی ایفا کنم؟ و…. لذا تاکید تفکر انتقادی بر این گزاره اصلی است که در جهانی که «هوش مصنوعی» همهچیز را میداند، پرسشگری انسان مهمترین سرمایه است. آموزش تفکر انتقادی، یک ضرورت ملی امروز آموزش تفکر انتقادی باید از مرزهای دانشگاه و پژوهش عبور کند و به خانهها و مدارس برسد.
اساسا مهارتها و دانشهایی از جنس سواد رسانهای و سواد هوش مصنوعی باید خانه به خانه توسعه یافته و درونیسازی شوند مخصوصا کودکان و نوجوانان که در فضایی زیست میکنند که بخش بزرگی از محتوای آن را ماشینها با اتکا بر هوش مصنوعی تولید میکنند؛ از ویدئوهای آموزشی گرفته تا خبر، بازی و سرگرمی و هرآنچه در سبد مصرف این گروه مهم اجتماعی قرار دارد. در چنین جهانی، بدون مهارت تفکر انتقادی، آنان در برابر موج فریبها و دستکاریهای شناختی بیدفاعاند. خانوادهها باید به فرزندان خود بیاموزند که هر محتوایی را بلافاصله نپذیرند، بلکه بیندیشند، سوال کرده و بررسی کنند. رسانهها نیز باید با تولید برنامههای تحلیلی و آموزشی، این مهارت را بهعنوان بخشی از سواد رسانهای نوین ترویج کنند.
تفکر انتقادی، صرفا یک مهارت شناختی نیست؛ بلکه ستون فقرات شهروندی مسئول در عصر دیجیتال است. البته بنای تکنولوژی هراسی نداریم و نمیخواهیم بگوییم هوش مصنوعی دشمن انسان است، همانگونه که نمیخواهیم آن را ناجی نیز معرفی کنیم؛ بلکه تاکید داریم بر اینکه هوش مصنوعی ابزاری است که ارزش آن به میزان خرد انسانی در استفاده از آن بستگی دارد. اگر این فناوری با تفکر انتقادی همراه شود، میتواند ابزار تعالی و توسعه باشد؛ اما اگر انسان بیچونوچرا تسلیم آن شود، خود به دادهای در چرخدندههای الگوریتمی بدل خواهد شد. لذا تفکر انتقادی، امکان همزیستی هوشمندانه را فراهم میکند؛ همزیستیای که در آن انسان نه از ترس عقبماندگی، بلکه از موضع خرد، اخلاق و آگاهی با ماشینها همراه میشود. اینجا تاکید بر این مهم ضروری است که در جهان پرشتاب امروز، شاید دانایی دیگر به معنای «داشتن پاسخ» نباشد، بلکه به معنای «قدرت پرسیدن» است.
هوش مصنوعی میتواند هر مسالهای را محاسبه کند، اما نمیتواند جای انسان را در تامل، تردید و قضاوت اخلاقی بگیرد. تفکر انتقادی، میراث دیرپای خرد انسانی است؛ همان نوری که در دل تاریکی دادهها، مسیر حقیقت را روشن میکند. پس در دنیایی که ماشینها مینویسند، تحلیل میکنند و تصمیم میگیرند، انسانِ اندیشمند باید دوباره بیاموزد که چگونه بیندیشد. در پایان چند مولفه که منجر به تقویت تفکر انتقادی میشود مورد اشاره قرار خواهد گرفت تا با یکدیگر تمرین کنیم و بپذیریم بدون تفکر انتقادی در سیلاب پرسرعت فناوری و اطلاعت غرق خواهیم شد. نخستین گام پرسشگری فعال و منظم است. بهجای پذیرش هر اطلاعات، در برابر دادههای منتشر شده سوا کنیم منبع این اطلاعات چیست؟»، «چه کسی از این روایت و خبر سود میبرد؟»، «چه شواهدی در تأیید یا رد آن وجود دارد؟.»، «چه احساسی در من با خوانش این اطلاعات ایجاد شده است؟»، «باور من تعمیق یا مورد تردید قرار گرفته است؟» و …. گام مهم بعدی تحلیل و بررسی چندمنبعی است.
در این گام باید یاد بیاموزیم برای هر موضوع مهم، حداقل از سه منبع مختلف و با دیدگاههای متفاوت را مطالعه کنیم. مقایسه روایتهای مختلف ذهن را از تکمنبعی بودن و تفکر خطی نجات میدهد. گام دیگر آگاهی از سوگیریهای شخصی و ذهنی پیشین است. شناخت سوگیریهای ذهنی (شناختی، فرهنگی، رسانهای) اساس خودانتقادی است. بنابراین هر زمان که در مواجه با یک محتوا قضاوتی سریع انجام دادیم، از خود سوال کنیم «آیا دارم با پیشفرضهای پیشین خود فکر میکنم یا با شواهد؟» در گام بعد پیوند با سواد رسانهای و اطلاعاتی دارای اهمین راهبردی است. تفکر انتقادی بدون سواد رسانهای ناقص است. باید بیاموزیم چگونه الگوریتمها، قاببندی خبری و دستکاری احساسی در فضای مجازی، قضاوتها را شکل میدهند. گام دیگر تمرین تامل است. ما باید بیاموزیم محتواها را با تامل دیده و باور کنیم. تامل منجر به مکث هوشمندانه خواهد شد. این بازاندیشی، پایهی تفکر انتقادی خودآگاه است.
source