به گزارش خبرگزاری آنا، صبح پاییزی است، هوای تهران هنوز در خنکای مهر نفس می‌کشد. خیابان‌های منتهی به درِ اصلی دانشگاه تهران مملو از چهره‌هایی جوان و پرشور است؛ چهره‌هایی که در نگاهشان ترکیبی از اضطراب و امید برق می‌زند، همان نگاه‌هایی که همیشه نشانه‌ی آغاز است. امروز دانشگاه تهران میزبان بیش از چهار هزار دانشجوی تازه‌وارد است، نسلی که با رویاهای بزرگ و قلب‌هایی آکنده از شور علم پا به بزرگترین مرکز علمی کشور می‌گذارد.

درختان چنار بلند خیابان انقلاب، همچون حافظان دیرینه‌ی علم، شاهدند که خیل دانشجویان با پوشه‌ها و کوله‌ها در دست، از میان دروازه‌ی بزرگ سبز رنگ عبور می‌کنند. صدای خنده‌ها و گفت‌وگوها درهم‌آمیخته است با صدای زنگ دوچرخه‌هایی که از کنارشان می‌گذرد. دختران و پسران جوان هرکدام در اندیشه‌ی فصل جدیدی از زندگی‌اند، فصلی که شاید همه چیز را تغییر دهد.

در حیاط اصلی دانشگاه، صندلی‌ها منظم چیده شده‌اند، و صدای همهمه میان جمع می‌پیچد. گروه موسیقی محلی با لباس‌های بلوچی با عنوان موسیقی مقامی تربت جام در حال آماده‌سازی‌اند و حجمی از شور جوانی، فضا را پر کرده است. هنوز مراسم آغاز نشده، اما اشتیاق در چشمان همه موج می‌زند.گروهی با صدای سه تار و دف شعرخوانی می‌کنند. شعری درباره‌ی آغاز. صدای سه تار نرم با باد پاییزی ترکیب شده و حالتی شاعرانه به فضا داده است. خبرنگار آنا یادداشت می‌کند: «علم و هنر، دو بال جوانان امروزند.»

در بخشی از این مراسم، کلیپی از بیانات مقام معظم رهبری درباره دانشگاه تهران و نقش دانشجویان و استادان آن در پیشرفت کشور پخش شد. قرائت میثاق‌نامه دانشجویی دانشگاه توسط یک استاد و یک دانشجوی دانشگاه، از دیگر بخش‌های این مراسم بود.

ورود بیش از ۴ هزار نودانشجو به دانشگاه مادر، در فضایی آکنده از انتظار برای خلق آینده

مجری برنامه، با لبخندی گرم بر سن می‌رود و جمع را به سکوت دعوت می‌کند. سپس صدای سرود ملی بلند می‌شود؛ موسیقی‌ای که از بلندگوها پخش می‌گردد و همزمان با آن، دانشجویان تازه‌وارد دست بر سینه، چشمانشان را بر پرچم ایران دوخته‌اند که در نسیم آرام مهر ماه می‌رقصد. آن لحظه، سکوتی مقدس بر فضا حکم‌فرماست؛ سکوتی که با جاری شدن واژه‌ی «شهید» در ذهن‌ها سنگین‌تر می‌شود.

گام‌های آرام اساتید در محضر شهیدان گمنام

در ادامه، مسئولان دانشگاه، اساتید و کارکنان ارشد یکی یکی وارد می‌شوند. گام‌هایشان آرام است؛ گویی می‌خواهند فرصت تجربه‌ی این لحظه را با جوانان شریک شوند. ابتدا دسته‌ای از مسئولان به سوی مزار شهیدان گمنام واقع در محوطه مصلی دانشگاه تهران می‌روند. شاخه‌های گل سرخ در دست دارند و پس از قرار دادن آن‌ها بر سنگ مرمر مزار، دقایقی سکوت می‌کنند؛ چشمانشان دوخته به آسمان، شاید در یاد سربازانی هستند که امنیت و آرامش این نسل را رقم زده‌اند.

ورود بیش از ۴ هزار نودانشجو به دانشگاه مادر، در فضایی آکنده از انتظار برای خلق آینده

لحن پدرانه امید تهران 

پس از ادای احترام، مراسم رسمی آغاز می‌شود. محمد حسین امید، رئیس دانشگاه تهران با صدایی مطمئن و لحنی پدرانه به جمع جوانان خوش‌آمد می‌گوید و می‌افزاید: دانشگاه فقط مکانی برای آموزش نیست، بلکه خانه‌ای برای اندیشه و رشد است. شما آمده‌اید تا نه تنها یاد بگیرید، بلکه خلق کنید، بسازید و الهام بخش آینده باشید.

او از برنامه‌های جدید دانشگاه برای رفاه و شرایط بهتر نودانشجویان سخن می‌گوید: کاهش پذیرش در برخی رشته‌ها، بهبود خدمات خوابگاه‌ها، توسعه‌ی امکانات فرهنگی و ورزشی و ارتقاء سامانه‌های مشاوره‌ی تحصیلی. سخنانش آرام در دل جمع نفوذ می‌کند در چشمان دانشجویان، برق امید دیده می‌شود. همه در ذهنشان تصویر روزهایی را مجسم می‌کنند که کتاب در دست، در کلاس‌ها و آزمایشگاه‌ها خواهند نشست، با دوست تازه‌ی خود درباره‌ی آینده‌ای روشن بحث خواهند کرد و شاید روزی خودشان در جایگاه همین سخنرانان باشند.

ورود بیش از ۴ هزار نودانشجو به دانشگاه مادر، در فضایی آکنده از انتظار برای خلق آینده

سخنان وحید شالچی، معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم از جنس تشویق و احساس است. او می‌گوید: دانشگاه باید مکان زندگی باشد، نه فقط محل درس و امتحان. باید خندید، باید گفت‌وگو کرد، باید از علم برای ساختن زندگی استفاده کرد. ما تلاش می‌کنیم فضای دانشگاه‌ها را از عبوس بودن به شور و نشاط بدل کنیم. فرهنگ، موسیقی، گفت‌وگو و نشاط باید همراه درس باشند تا دانشگاه واقعا دانشگاه شود.

صدای تشویق حضار، طولانی است. احساس تعلق در دل دانشجویان تازه شکل گرفته و کنار هر دانشجو شاید پدر یا مادرش نشسته باشد که با افتخار نگاهش می‌کند و زیر لب می‌گوید: «همه زحمتم به ثمر نشست».

آرامش در چهره و غرور در گام‌ها

در بخش دیگر مراسم، از رتبه‌های برتر و تک رقمی کنکور که دانشگاه تهران را خانه‌ی چهارساله‌ی خود انتخاب کرده‌اند تقدیر می‌شود. مجری نام‌ها را می‌خواند و جوانانی با چهره‌هایی آرام ولی پرغرور از پله‌های سن بالا می‌آیند، در دستانشان لوح تقدیر است.

ورود بیش از ۴ هزار نودانشجو به دانشگاه مادر، در فضایی آکنده از انتظار برای خلق آینده

لبخندشان ساده اما معنادار است؛ لبخندی که پیام تلاش و پیروزی در دل دارد. در هنگام این بخش از مراسم، صدای پدر یکی از دانشجویان از میان جمع بلند می‌شود که آهسته به همراهش می‌گوید: به امید خدا شروع کن پسرم، راه سخت است اما تو می‌توانی. خبرنگار آنا که در گوشه‌ای از تالار مشغول نوشتن است، این جمله کوتاه را یادداشت می‌کند. گاهی یک جمله ساده، می‌تواند روح یک گزارش خبری را زنده کند.

خاطره‌ی «آخ آخ» پایتخت در دانشگاه تهران

ستاره‌ سینما و تئاتر ایران، احمد مهران‌فر، با حضور در جمع نودانشجویان، موجی از شور و هیجان را در دانشگاه تهران به راه می‌اندازد. مهران‌فر که خود دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی تئاتر دانشگاه تهران است، با یادآوری خاطره‌ای طنزآمیز از دوران تحصیل، خطاب به دانشجویان جدید می‌گوید: «زمانی که من وارد دانشگاه شدم، تکه‌کلام من «آخ آخ» سریال پایتخت بود و هر گوشه و منظره‌ای در دانشگاه تهران را که می‌دیدم، با آن عبارت توصیف می‌کردم؛ از درختان گرفته تا حیاط و دانشکده‌ها.

 او در پایان با تأکید بر اهمیت لحظه افزود: به شما نودانشجویان می‌گویم که قدر این لحظات را بدانید. هنگامی که در حیاط دانشگاه قدم می‌زدم، شور و انرژی‌ای که شما در آن حضور دارید را به وضوح احساس کردم.

ارسطو در دانشگاه تهران

نگاه انسانی به دانشگاه

خبرنگار آنا، پس از پایان بخش رسمی مراسم، با رئیس دانشگاه گفت‌وگویی کوتاه انجام می‌دهد. امید از جزئیات تمهیدات دانشگاه می‌گوید: تلاش می‌کنیم که همه داشته‌های دانشگاه، از کتابخانه‌ها گرفته تا سرویس‌های رفاهی، در خدمت نودانشجویان باشد. برای آن‌ها برنامه‌ی فرهنگی ویژه‌ای طراحی کرده‌ایم، حتی کارگاه‌هایی برای مهارت زندگی و ارتباط، چون دانش باید با دل، با انسانیت همراه شود. در چهره‌اش ترکیبی از غرور و مسئولیت مشاهده می‌شود.

علم در کنار شادی رشد می کند

سپس شالچی در ادامه‌ی گفت‌وگو، دوباره بر اهمیت فضای انسانی دانشگاه تأکید می‌کند: من همیشه گفته‌ام که دانشگاه باید بوی زندگی بدهد؛ از راهروهایش تا کلاس‌ها. محیط علمی خشک، دیگر پاسخ‌گوی نسل جدید نیست. آن‌ها پرسشگرند، خلاق‌اند، آرزومند زندگی بهتر؛ پس باید بستری فراهم کنیم تا علم در کنار شادی رشد کند.

موج شور و هیجان بین نودانشجویان تهران با حضور ارسطوی پایتخت

شور و هیجان دانشجویان، اثبات زنده بودن دانشگاه

صدای همهمه‌ی دانشجویان تازه از بیرون به گوش می‌رسد، گروهی مشغول عکس یادگاری‌اند، دیگری در حال پرس‌وجو از محل خوابگاه‌ها. اما در همه‌ی این هیاهو، حس پویایی و امید موج می‌زند. خبرنگار آنا نفس عمیقی می‌کشد و یادداشت‌هایش را مرور می‌کند؛ لحظه‌ای حس می‌کند که دانشگاه، دیگر فقط ساختمان و کلاس نیست، بلکه یک موجود زنده است؛ جایی که با ورود هر دانشجو نفسی تازه می‌کشد.

موج شور و هیجان بین نودانشجویان تهران با حضور ارسطوی پایتخت

روایت دختر کرمانی از رسیدن به دانشگاه رؤیا‌ها

در گوشه‌ای از محوطه، مهسا، دختر جوانی از استان کرمان، نشسته و به بنای قدیمی دانشکده حقوق نگاه می‌کند. چشمانش برق می‌زند. می‌گوید: سال‌ها از پشت کتاب‌ها به عکس این دانشگاه نگاه می‌کردم؛ حالا خودم اینجا هستم. انگار خواب می‌بینم. صدایش پر از هیجان است، اما لایه‌ای از مسئولیت در آن حس می‌شود.

ورود بیش از ۴ هزار نودانشجو به دانشگاه مادر، در فضایی آکنده از انتظار برای خلق آینده

آرزوی مهندس همدانی برای تأسیس کارخانه برق پاک

کنارش، علی از همدان ایستاده است. می‌گوید که می‌خواهد مهندس برق شود و روزی کارخانه‌ای راه بیندازد که برق را از انرژی پاک بگیرد. در ذهنش آینده‌ای سبز نقش بسته، و لبخندش گویی تمام تهران را روشن کرده است.

فعالان معاونت فرهنگی دانشگاه در گوشه دیگر، بروشورهایی توزیع می‌کنند که شامل نقشه‌ی دانشگاه، برنامه‌های فرهنگی، تاریخچه‌ی بناهای مهم و معرفی انجمن‌های علمی و هنری است. هر دانشجو در همان لحظه در ذهن خود تصویری از چهار سال آینده می‌سازد؛ تصویر کلاس‌ها، دوستان، کتاب‌ها، مسابقات، جشنواره‌ها و مسیرهایی که روزی به بزرگترین آرزویشان می‌رسند.

روغن احساس برعلم

در کنار جشن، گروهی از دانشجویان قدیمی به استقبال تازه‌واردها آمدند. یکی از آنها، امیر، دانشجوی ترم ششم رشته‌ی مکانیک، می‌گوید: بهترین مسئله در دانشگاه تهران، حس تعلق است. وقتی وارد می‌شوی، می‌فهمی که اینجا خانه دوم توست. فقط باید با عشق درس بخوانی.

ورود بیش از ۴ هزار نودانشجو به دانشگاه مادر، در فضایی آکنده از انتظار برای خلق آینده

با نزدیک شدن به ظهر مراسم رو به پایان است. صندلی‌ها نیمه‌خالی شده‌اند، پرچم ایران در نور نارنجی خورشید می‌درخشد، و دانشجویان یکی یکی از محوطه بیرون می‌روند. بعضی‌ها خسته ولی خوشحال‌اند، بعضی‌ها آرام و متفکر. در نگاه هرکدام چیزی مشترک دیده می‌شود به نام امید.

source

توسط argbod.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *