برجام، از همان آغاز، نه توافقی برای حل بحران، بلکه طراحیای برای مدیریت آن بود؛ مدیریتی که هدفش نه ثبات، بلکه تداوم فشار بود. در دل این معماری، مکانیسم ماشه همچون بندی اضطراری تعبیه شد؛ بندی که ظاهرش حقوقی بود، اما روحش امنیتی. ماشه، نه ابزار نظارت، بلکه بیمهنامهای برای بازگشت تحریمها بود؛ تضمینی برای آنکه ایران، حتی در صورت پایبندی کامل، هرگز از مدار انزوا خارج نشود. این بند، با ظرافتی خاص، توافق را به یک قرارداد تعلیقشده بدل کرد؛ قراردادی که در هر لحظه میتوانست از مسیر دیپلماسی به مسیر تهدید بازگردد.
اسرائیل، از نخستین روزهای مذاکرات، این طراحی را نهتنها درک کرد، بلکه در شکلگیریاش نقش ایفا کرد. مخالفت تلآویو با برجام، نه بهخاطر جزئیات فنی، بلکه بهدلیل آن بود که توافق میتوانست ایران را از فشار ساختاری خارج کرده و ظرفیتهای منطقهایاش را تثبیت کند. برای اسرائیل، برجام تهدیدی بود علیه معماری بازدارندگیاش؛ تهدیدی که باید با ابزارهای حقوقی، دیپلماتیک و روانی مهار میشد. مکانیسم ماشه، در این چارچوب، بهمثابه بند نجات طراحی شد؛ نه برای نجات توافق، بلکه برای نجات فشار.
خروج آمریکا از برجام، برخلاف تصور رایج، نه یک تصمیم شتابزده بلکه گام دوم در همان طراحی بود. دولت ترامپ، با خروج از توافق، نهتنها تحریمها را بازگرداند، بلکه مسیر بازگشت ایران به تعامل را مسدود کرد. این خروج، زمینهساز بازتعریف فشار بود: از مهار حقوقی به فشار حداکثری. اسرائیل، در این مرحله، نقش فعالتری ایفا کرد؛ از افشاگریهای ادعایی تا لابیگری در نهادهای اروپایی، تلآویو کوشید تصویر ایران را از یک کشور در حال تعامل، به یک تهدید قریبالوقوع بدل کند. هدف، نهتنها خروج از توافق، بلکه ایجاد شرایطی بود که بازگشت به آن، هزینهمند و ناممکن شود. در آستانه موعدهای حساس مرتبط با برجام، اسرائیل حملهای بیسابقه علیه زیرساختهای نظامی و هستهای ایران آغاز کرد؛ جنگی که در رسانهها به «جنگ ۱۲ روزه» معروف شد. این جنگ، برخلاف حملات پراکنده گذشته، دارای منطق زمانی و روانی خاصی بود: همزمانی با نشستهای شورای حکام، افزایش فشار اروپا و تلاش برای اجماعسازی پیرامون تهدید ایران.
این جنگ، نهتنها عملیات نظامی، بلکه عملیات روانی و دیپلماتیک بود؛ مهندسی بحران برای فعالسازی ماشه. اسرائیل، با این حمله، تلاش کرد ایران را در موقعیتی قرار دهد که هرگونه پاسخ، بهعنوان نقض توافق تلقی شود؛ زمینهای مناسب برای بازگرداندن تحریمها و انزوای مجدد. در این میان، آنچه برجام را از یک توافق متقابل به یک سازوکار یکطرفه بدل کرد، نه رفتار ایران، بلکه بدعهدی طرفهای مقابل بود. ایران، با پایبندی کامل به تعهداتش – حتی پس از خروج آمریکا – تلاش کرد نشان دهد کهدیپلماسی میتواند جایگزین تقابل شود. اما خروج یکجانبهواشنگتن، بدون هیچ مبنای حقوقی، نهتنها مسیر تعامل را مسدود کرد، بلکه توافق را به ابزاری برای فشار یکجانبه بدل ساخت.
اروپا نیز با وجود وعدههای مکرر، در عمل به انفعال کشیده شد؛ سازوکارهایی چون اینستکس، هرگز فراتر از نمایش نرفتند و عملا نتوانستند از ایران در برابر تحریمهای فراسرزمینی آمریکا محافظت کنند. نتیجه آن شد که ایران، با وجود پایبندی مستمر، در همان تلهای گرفتار شد که مکانیسم ماشه طراحی کرده بود: تهدید دائمی، تعلیق اعتماد، و امکان بازگشت تحریمها بدون نیاز به اجماع. این وضعیت، نه حاصل نقض توافق از سوی ایران، بلکه محصول طراحیای بود که از ابتدا، خروج از مدار فشار را ناممکن کرده بود. برجام، در این میان، بیش از آنکه توافقی برای حل بحران باشد، ابزاری برای تعویق توانمندیهای راهبردی ایران بود؛ نه توقف، بلکه مدیریت زمان، فضا، و روان منطقه. غرب، بهویژه آمریکا و اسرائیل، نگران آن بودند که ایران با تثبیت ظرفیتهای هستهای و منطقهای خود، به یک قدرت غیرقابل مهار تبدیل شود. بنابراین، برجام نهتنها برای کنترل غنیسازی، بلکه برای کنترل روانی و دیپلماتیک ایران طراحی شد.
مکانیسم ماشه، در این چارچوب، نقش کلیدی داشت؛ بندی که امکان آن را فراهم میکرد تا در صورت هرگونه «عدم پایبندی»، تحریمها بازگردند؛ بدون نیاز به اجماع، بدون نیاز به بررسیهای فنی، و صرفا براساس ارزیابی سیاسی. در ماههای اخیر، همزمان با تشدید تنشها میان ایران و اسرائیل، تروئیکای اروپایی نیز مواضعی سختگیرانه اتخاذ کردهاند. از صدور بیانیههای مشترک تا تهدید به فعالسازی ماشه، اروپا نشان داده که تحت تأثیر فشارهای تلآویو، بهسمت بازگشت به منطق فشار حرکت کرده است.
این همافزایی، نهتنها در سطح دیپلماتیک، بلکه در سطح رسانهای و افکار عمومی نیز قابل مشاهده است. اسرائیل، با استفاده از جنگ ۱۲ روزه، تلاش کرده اروپا را به این نتیجه برساند که ایران، نهتنها تهدیدی منطقهای، بلکه تهدیدی جهانی است. در این چارچوب، مکانیسم ماشه به ابزاری برای بازگرداندن تحریمها، منزویسازی ایران و جلوگیری از هرگونه تعامل سازنده تبدیل شده است. آنچه در ظاهر یک توافق هستهای بود، در عمل به یک نقشه فشار بدل شد. برجام، مکانیسم ماشه، خروج آمریکا، جنگ ۱۲ روزه و مواضع اخیر اروپا، همگی حلقههایی از یک زنجیرهاند؛ زنجیرهای که هدف نهاییاش، نه حل بحران، بلکه مدیریت آن به نفع قطبهای مسلط است. در این میان، اسرائیل نقشی محوری ایفا کرده: از طراحی فشار تا مهندسی افکار عمومی، از لابیگری در نهادهای بینالمللی تا عملیات روانی و نظامی. مکانیسم ماشه، اگرچه در متن توافق آمده، اما در روح خود، بازتابی از منطق تلآویو است؛ منطقی که امنیت منطقه را قربانی بازدارندگی اسرائیل میکند و ایران را در مدار انزوای تدریجی نگه میدارد.
source