به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد، اینجا تهران است. درست در میانه جنگ. هر چند ساعت یکبار صدای شلیک پدافند شنیده میشود که در زمانهایی اوج میگیرد و در میانه شب، صدای گاه و بیگاه انفجار هم به آن اضافه میشود. طی روز هم بارها تلفن خانه به صدا درمیآید و دیگر اعضای خانواده که پیگیر رسانههای خارجی هستند، هشدار میدهند که سریع از خانه خارج شوید، چراکه در آن شبکههای خبری خارجی شنیدهاند قرار است تهران با خاک یکسان شود. با هر صدای پدافند و انفجار، تلویزیون را روشن میکنیم تا متوجه شویم دقیقا در این روز و این لحظه، چه اتفاقی افتاده، اما انگار در اخبار داخلی، برخلاف خارجیها، هیچ خبری از جنگ نیست و آنچه شنیده میشود، فقط مربوط به حملات ما به دشمن است؛ اما این صدای انفجارها و این سرخی پدافندها در آسمان چه هستند؟
حالا باید مهارت پیدا کنیم که با توجه به صدای شلیک پدافندها و انفجارها، میزان دوری و نزدیکی آنها را تشخیص دهیم که دقیقا چه اتفاقی رخ داده. همانطور که در حوادث مختلف، هر کدام از ما تحلیلگران باخبر شدهایم، اما با تکیه بر ظن و گمان و حرف و حدیث مردم. همین چند وقت پیش بود که بندر رجایی در آتش سوخت؛ احتمالات متعددی مطرح شد: از حمله دشمن تا سهلانگاری مسوولان، اما هنوز هیچ خبری از جزییات دقیق آن منتشر نشده و شهروندان ماندهاند با تمام حدس و گمانهایی که بیشترشان هم خطاست. هر چند در دوران جنگ، کشورها و نهادهای نظامی و امنیتی، مجموعهای از پروتکلها و سیاستگذاریهای خاص رسانهای را برای پوشش اخبار تدوین میکنند و این موضوع برای امنیت خود جامعه و جلوگیری از ایجاد تنش و نگرانی مهم است، اما تکلیف شهروند از همه جا بیخبر چه میشود؟ آیا مسوولیت شفافسازی اخبار و رویدادها، برعهده رسانههای رسمی نیست؟ آن هم در شرایطی که سرعت دسترسی به اخبار و شبکههای اجتماعی، بسیار بالاست و از هر طرف، هزاران اخبار ضدونقیض به گوش میرسد. آیا تعهد به پروتکلهای محدودکننده در زمان بحران، خود عامل بیشتری برای اضطراب نخواهد شد؟
مسوولیت رسانه در شرایط بحران ایجاد شفافیت خبری است
منصور ساعی، استادیار و عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بر این باور است که هر چند در روزنامهنگاری پروتکلهای مختلفی برای شرایط بحران تدوین میشود و اجرای آنها ضروری است، اما موارد اصلی و کلیای هم وجود دارد که در واقع توجه به آنها اولویت خبر است؛ او که پژوهشگر ارتباطات بحران است، در این باره میگوید: «اصولا مسوولیت رسانه در شرایط بحران -چه بحرانهایی که از جنس بحرانهای طبیعی است، مانند سیل و زلزله و چه بحرانهایی که منشا انسانی دارد، مانند سرقت و خشونت و چه بحرانهای کسبوکاری- ایجاد شفافیت اطلاعاتی و خبری است. یعنی باید فضا را برای جامعه تشریح کرده و توضیح بدهد، چراکه توضیح دادن یک بحران برای جامعه، منجر به شناخت و آشنا شدن افراد با رخداد پیش آمده میشود و این هدف، یکی از کارکردهای رسانهها در جهان است؛ مانند بحران کرونا و همین جنگی که از سر گذراندیم. به دلیل ابهام و سوالهای متعددی که در این شرایط در ذهن جامعه ایجاد میشود که پیوسته به دنبال رسانه یا مرجع خبریای هستند که بحران پیش آمده را تشریح کرده و تصویر کاملی از آن ارایه دهد.»
انگار ناخودآگاه هر انسانی است که در شرایط بحران، اتفاق رخداده را بسیار بزرگتر از آنچه هست، ببیند و آن فاجعه را بارها و بارها برای خود و اطرافیانش تصور میکند. همانطور که در مورد الهه حسیننژاد، بارها هر کدام از ما، فرزند، خواهر و نزدیکان خود را جای او گذاشتیم و مضطرب شدیم. به گفته ساعی در شرایط بحران، اصولا افراد جامعه بهطور ناخودآگاه دچار بینظمی ذهنی و آشفتگی روانی میشوند. آنچه در این شرایط ناخودآگاه، بحرانزا خواهد شد، این است که افراد هر اطلاعاتی را که به آن دسترسی پیدا میکنند، به معنای واقعیت در نظر میگیرند و به سرعت باور کرده و با یکدیگر به اشتراک میگذارند. این پژوهشگر ارتباطات بحران، در این مورد توضیح میدهد: «در بسیاری موارد این اطلاعات، از نوع (Misinformation/ اطلاعات غلط) یا (Disinformation/ اطلاعات گمراهکننده) یا (Malinformation /اطلاعات مضر) هستند که معمولا مخاطبان هم در میان اطلاعاتی که از منابع مختلف، بهویژه رسانههای اجتماعی کسب میکنند، قادر به تشخیص نوع و صحت این اخبار نیستند و دچار سردرگمی میشوند. از طرفی وقتی با روایتهای مختلفی در رسانهها و منابع اطلاعاتی مختلف روبهرو میشود، ابهام او بیشتر هم میشود. در نهایت این آشفتگیها، بحرانها و اختلالات روانی را بیشتر میکند. در اینجا کار رسانههای (Mainstream media/ رسانههای جریان اصلی) که مخاطبان گسترده و نفوذ قابل توجهی دارند، این است که فضای بحران را برای مخاطبان تشریح و تصویر بکند، بهویژه اینکه اطلاعات موثق و قابل اطمینانی را پخش کند. این رسانهها زمانی که از ابعاد یک موضوع اطلاعات دقیقی ندارند، باید اعلام کنند که اطلاعات تکمیلی در آینده منتشر خواهد شد تا مخاطب اطمینان پیدا کند که دوباره میتواند به یک رسانه معتبر مراجعه کند.»
سلامت روانی جامعه زیر سایه اخبار جعلی
در روزهای جنگ، شاید صدای شلیک ضدهوایی و انفجارها، چند دقیقه در روز شهروندان را مضطرب میکرد یا مثلا در حادثه بندر رجایی، تمام ایران پابهپای خانوادههای داغدار اشک ریختند که واکنشی بسیار طبیعی بود، اما آنچه روان و حال عمومی مردم را در بحرانها بسیار آشفته و حتی گاهی بیمار میکند، اخبار ضدونقیض و انتشار تصاویر بسیار مشمئزکننده از آن بحران است که در بسیاری موارد جعلی هستند. ساعی هم به این موضوع اشاره میکند و میگوید: «آنچه امروز در برخی رسانهها در جریان است، این است که حتی در شرایط بحران، دیده شدن و اقتصاد توجه (Attention Economy) اهمیت دارد. یعنی به دنبال جلب مخاطب است حتی انتشار اخبار جعلی و گمراهکننده را از منابع غیرموثق نقل کند که فقط مخاطب را در مدیا، رسانه و صفحه خودش نگه دارد. گاهی هم برای دیده شدن، به سمت انتشار اخبار جنجالی میروند، مثلا عکسی از قربانیان یا صحنههای فجیع منتشر میکنند که همین موضوع، آثار روانی بسیاری در جامعه ایجاد میکند. بنابراین باید توجه داشت که سلامت روانی جامعه حفظ شود.» به گفته این استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، این رفتار نهتنها غیرحرفهای که در شرایط بحران غیراخلاقی هم به شمار میرود؛ چراکه نیاز مخاطب در شرایط بحران، اطلاعات درست در زمان درست است. بنابراین اگر ما رسانه حرفهای و پایبند به اخلاق هستیم، باید به انتشار اطلاعات درست، در زمان درست توجه داشته باشیم؛ منظور از زمان درست، همان بهنگام و بزنگاهی است که بحران رخ داده و همه تشنه اطلاعات دقیق هستند.
طرف دیگر ماجرا، سواد اطلاعاتی و رسانهای مخاطبان است که شاید در حدی نباشد که بتوانند میان غلط و درست تشخیص دهند؛ این موضوع مسوولیت رسانه را در برابر جامعهای که بحرانزده است دوچندان کرده و منابع خبری را موظف میکند اطلاعات درستی منتشر کند تا مخاطب بتواند بر اساس آن اطلاعات برای حفظ جان، سرمایه، زندگی خود برنامهریزی کند و امید تابآوریاش افزایش یابد. اما بسیاری از رسانههای جریان اصلی و داخلیها، در شرایط بحران یا با تاخیر حرکت کرده یا به نوعی کارکرد غیرحرفهای را دنبال میکنند.
ضرورت روزنامهنگاری راهحلمحور در بحرانهای ادامهدار
آنطور که ساعی میگوید: «در شرایط بحران، بهویژه در بحراهای ادامهدار، رسانهها باید علاوه بر بهنگام بودن و دقیق بودن اطلاعات که به تصمیمگیری مخاطبان کمک میکنند، به سمت روزنامهنگاری راهحلمحور حرکت کنند؛ یعنی غیر از اینکه شرایط را توصیف و روایت میکنند، باید برای چالشهای پیش آمده راهحل ارایه کرده و چشمانداز را برای مخاطبان ترسیم کنند. بنابراین از آنجا که مخاطبان و ذینفعان رسانهها طیف گستردهای از شهروندان -خانوارها، مدیران کسبوکار، صاحبان سرمایه و تصمیمگیران- را تشکیل میدهند، رسانهها باید علاوه بر اطلاعرسانی عمومی، مطالبی را برای اکنونِ آن بحران در زندگی افراد منتشر کنند تا بتوانند تصمیمگیری صحیح داشته باشند. اینها توصیف روزنامهنگاری راهحلمحور است که در ابعاد مختلف از روانشناسی و امیدبخشی و تابآوری گرفته تا پیشنهادات اقتصادی ورود کرده و به گذار از آن بحران کمک میکند.»
تصور فریبخوردگی در شرایط زیستن در مه غلیظ
موضوع دیگری که احتمالا بارها آن را در نبود اخبار دقیق از مراجع رسمی تجربه کردیم، باور کردن خبرهای جعلیای بوده که در شبکههای اجتماعی منتشر شده و پس از آن، از سادهلوحی خود غمگین یا خشمگین شدیم. حتی در ایام جنگ 12روزه هم، در کنار اضطراب واقعی از آنچه در حال وقوع بود، هر آن با اخبار ترسناکی مواجه بودیم که ما را سرگردانتر میکرد.
فاطمهسادات علمدار، جامعهشناس و پژوهشگر حوزه روانشناسی اجتماعی این سرگردانی را به انسداد جریانهای رسانهای ارتباط میدهد و میگوید: «از نگاه جامعهشناختی، راجع به انسداد جریانهای رسانهای باید گفت وقتی مردم امکان دسترسی به اطلاعات را در بافت تعاملی خود نداشته باشند و نتوانند بفهمند چه اتفاقی در حال رخ دادن است، به خصوص وقتی با اتفاقهای ناراحتکننده مواجه میشوند -آن هم در جامعه ما که تعداد رخدادهای منجر به سوگواریهای جمعی افزایش یافته و مردم کمتر میتوانند به دلیل مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی شادیهای جمعی را تجربه کنند- مساله جدیای که پیش میآید، این است که انگار همیشه مردم در یک مه غلیظ زندگی میکنند. یعنی همه چیز در ابهام است و نمیدانند یک قدم جلوتر، چه اتفاقی قرار است بیفتد. این وضعیت زندگی در مه غلیظ باعث میشود افراد از ترس رویدادهای پیشبینیناپذیر که ممکن است در یک قدمی آنها باشد، دست به عصا شوند و واکنشهای محافظهکارانه داشته باشند.» به گفته او، آنچه این کنشگری در وضعیت عدم دسترسی آزاد به اطلاعات را باز هم دشوارتر میکند، این است که معمولا مردم در جامعه ما، بعد از هر کنشگری و تصمیمگیری جمعی، محکوم به فریب خوردن میشوند و به آنها گفته میشود که بدون اینکه واقعیت را بدانند و از دستهای پشت پرده خبر داشته باشند، هیجانزده شدهاند و مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. علمدار نتیجه این بازخوردها را از بین رفتن کنشگری صحیح میداند و میگوید: «انباشت تجربیات اینچنینی هم باعث میشود که مردم برای دوری از انگ سادهلوح و فریبخورده، در مواجهه با وضعیتهای نامطلوب محتاط باشند و مطالبهگریشان را به تعویق بیندازند. از سوی دیگر این احتیاط و به تعویق انداختن مدام جامعه را دچار احساس انفعال و بیعملی میکند و در عین حال به خاطر این انفعال دچار احساس گناه برای بیتفاوت بودن میشوند و شروع به خودشماتتگری میکنند که ما هر چه بر سرمان میآید، حقمان است. در واقع جامعهای که دسترسی به منابع اطلاعاتی قابل اعتماد ندارد، دایم در دور باطل ناراحتی از واکنش هیجانی نشان دادن و خودشماتتگری برای بیتفاوت بودن گرفتار میشود. نکته دیگر اینکه این موضوع شماتتگری، صرفا از طریق حاکمیت اتفاق نمیافتد؛ طبیعت زیستن در مه غلیظ این است که نمیدانیم چند قدم جلوتر چه چیزی در انتظارمان است. این ابهام اطلاعاتی حتی باعث میشود از طرف خودمان هم به سادهلوحی محکوم میشویم. یعنی هم خودمان، خودمان را محکوم کنیم و هم برچسب سادهلوحی از طرف مردم به مردم خورده شود، چراکه همواره کسانی هستند که نگاه متفاوتی با ما دارند و آنها به ما القا میکنند که سادهلوحیم یا به جوانب دیگر قضیه نگاه نکردیم که البته طبیعت زندگی اجتماعی است. اما در جامعهای که افراد رسانه آزاد و دسترسی به اطلاعات ندارند، این وضعیت رنجآور میشود.»
ایجاد درماندگی در نبود مواد خام اندیشیدن
وقتی که بحرانی در جامعه رخ میدهد، اولین و طبیعیترین واکنش شهروندان، جستوجو برای به دست آوردن اطلاعات و کشف آن چیزی است که به وقوع پیوسته؛ اما بیخبری، شرایط روانی ناخوشایندی را برای جامعه رقم میزند، در حالی که اگر رسانههای آزاد داشته باشیم و مردم بتوانند به اطلاعات دست اول دسترسی داشته و بفهمند که دقیقا چه اتفاقی افتاده، همچنین صداهای مختلف شنیده شود و آزادی بیان و آزادی شنیدن صداهای مختلف و دسترسی آزاد به رسانهها وجود داشته باشد، افراد میتوانند توضیحی برای پیشامدهای اجتماعی که تجربه میکنند به دست آورند و قضاوت داشته باشند. این پژوهشگر حوزه روانشناسی اجتماعی، علاوه بر این موارد، به این موضوع هم اشاره میکند که در بحرانها، مردم باید درباره نوع مواجههشان به مساله تصمیمگیری کنند و تصمیمشان را با اطمینان و صدای بلند اعلام کنند. او در این باره میگوید: «وقتی ما مواد خام اندیشیدن را نداریم، نمیتوانیم قضاوت درستی داشته باشیم و همیشه به آنچه میاندیشیم، شک داریم؛ به قول هانا آرنت، این شرایط باعث میشود که از انسانیت تهی شویم، چراکه لازمه انسانیت، اندیشیدن و قضاوت کردن است و وقتی که ما نه مواد خام اندیشیدن را داریم و نه قضاوت کردن را، دچار درماندگی عمیقی خواهیم شد.»
روزی که الهه حسیننژاد به قتل رسید را یادمان نرفته؛ هر کدام از ما، هزاران حدس و گمان داشتیم، حتی تا جایی پیش رفتیم که به کشف جزییات زندگی مقتول و قاتل بپردازیم تا این حد جزیی که قاتل و مقتول و خانوادههایشان، چه نوع موسیقیای دوست داشتند و دکوراسیون خانهشان چه سبکی داشت. علمدار این رفتارها را حرص ولع کشف اطلاعات میداند که در وضعیت فقدان منابع اطلاعاتی قابل اعتماد ایجاد میشود. او میگوید: «افراد با قرار گرفتن در جایگاه شخص مطلع، سرمایه اجتماعی به دست آورند و به نوعی محل رجوع دیگران میشوند. ولع خبر داشتن، باعث میشود افراد از هر منبع قابل اعتماد و غیرقابل اعتمادی، خبر به دست بیاورند، حتی اگر خبرهای اندکی باشد. این روند، روحیه لاف زدن و شایعهپراکنی را در جامعه افزایش خواهد داد و باعث میشود کنجکاوی بیمورد در امور شخصی افراد، جای تلاش برای کنشگری موثر را بگیرد. یعنی وقتی افراد حرص دریافت اطلاعات داشته باشند، به مسائلی ورود میکنند که ممکن است هیچ اهمیتی در ماجرای اصلی نداشته باشد یا حتی ناظر بر گذشته یا روابط خصوصی افراد باشد ولی چون به اذهان تشنه اطلاعات قدری خبر تزریق میکند مورد توجه قرار گرفته و فرد مطلع را تبدیل به محل رجوع آدمهایی میکند که میخواهند بدانند چه خبر است.» به گفته این جامعهشناس، هر قدر کنجکاوی و کنکاش بیمورد افزایش پیدا کند، اثرگذاری افراد کاهش مییابد. یعنی افراد به جای تمرکز بر اینکه بفهمند با چه وضعیت نامطلوبی مواجه هستند و دلایل شکل گرفتن و راههای پیشگیری از تکرار آن وضعیت چیست، انرژیشان صرف این میشود که بفهمند اصلا چه اتفاقی افتاده و شایعه و اخبار جعلی را از خبرهای صحیح تشخیص دهند. تمام این چالشها برای درک اخبار صحیح و قضاوت در مورد اتفاقی که افتاده اینقدر طول میکشد که اغلب قبل از اینکه جامعه وقت کند در مورد علل شکل گرفتن یک وضعیت نامطلوب و راههای پیشگیری از آن تصمیم بگیرد و به مرحله مطالبهگری برسد، وضعیت نامطلوب جدیدی رقم میخورد. چنین جامعهای چون نمیتواند کنشگری به موقع و درست داشته باشد، گریزی از گرفتار شدن مداوم در وضعیتهای نامطلوب تکرارشونده و حلنشده ندارد.
حضور در قلب بحران برای کسب خبر
«یکی از تفریحات ما در ایام جنگ، رفتن روی پشتبام و مشاهده حرکت پهپادها و شلیک ضدهوایی بود.» این را بسیاری از شهروندان در مورد ایام جنگ گفته بودند، حتی فیلمهایی هم که از انفجارها منتشر شده، این موضوع را تایید میکند که مردم، برای دستیابی به اخبار، خودشان در صحنه حاضر میشوند. موضوعی که علمدار آن را ولع تماشاچی بودن در نبود منابع اطلاعات قابل اعتماد و قدرتمند در شرایط بحران میداند. او در این مورد توضیح میدهد: «وقتی افراد به منابع موثق دسترسی ندارند، تصور میکنند که بهتر است خودشان در صحنه اتفاق حضور داشته باشند تا بفهمند چه چیزی رخ داده؛ همانطور که در ماجرای آتشسوزی پلاسکو، شاهد تجمع گسترده مردم بودیم یا زمان حمله به مجلس که وضعیت اضطراری و خطرناکی بود، اما همچنان مردم حضور داشتند یا مثلا در رخدادهای طبیعی مانند سیل که میبینیم مردم به عنوان تماشاگر در منطقه ایستادهاند. در واقع حضور دارند تا بفهمند چه اتفاقی افتاده و بتوانند برای دیگران تعریف کنند و بگویند خودشان از نزدیک شاهد آن بودند. بنابراین ولع تماشاچی بودن، باعث میشود انرژی لازم برای اندیشیدن، هدر برود و دوباره فرد نتواند درک و قضاوت درستی از وقایع داشته باشد.»
تجربه دیگری که بسیاری از ما در بحرانها داریم، به خصوص اگر کاربر فعالی در شبکههای اجتماعی باشیم، درگیریها و بحثهای کلامی میان افراد است. حتی گاهی این بحثها به خیابان و تاکسی و فروشگاه هم میرسد. هر کدام در تلاشیم ثابت کنیم که دریافت ما از واقعیت بحران صحیحتر و دقیقتر است و احتمالا استنادهای عجیبی هم از آشنایان ساختگیای میآوریم که خودشان در مرکز بحران بودند. دیگری هم، چنین تلاشهایی میکند؛ غافل از اینکه واقعیت نه آن است، نه این و اصلا حتی در مواردی هیچ شباهتی به استدلالهای ما هم ندارد، فقط تنها دستاورد این استدلالها، خشم، درگیری لفظی و ایجاد ناراحتی میان من و شهروند دیگر است. علمدار در این مورد میگوید: «در جامعه دموکراتیک با وجود رسانههای آزاد، ما میتوانیم نظرات و پیشنهاداتی داشته باشیم که دیگری آن را قبول نداشته باشد و در عین حال با مدارا و رواداری تفاوت نگاهمان را بپذیریم. اما وقتی به منابع اطلاعاتی دسترسی نداریم و نه من میدانم که اصل ماجرا چیست و نه دیگری، هر دو در مه غلیظ هستیم و نمیتوانیم برای هم استدلال بیاوریم. بنابراین وقتی موضعگیریمان بر اساس اندیشه، استدلال و اصولی نیست که به آن ایمان داریم و البته خودمان هم از موضعگیریمان مطمئن نیستیم، وقتی کسی ما را به سادهلوحی متهم میکند، دچار خشم و ناراحتی میشویم و همین موضوع، قابلیت رواداری و مدارا را نیز در جامعه کاهش میدهد و این چرخه میتواند تا بینهایت ادامه داشته باشد. افرادی که به مواد لازم برای اندیشیدن و قضاوت کردن و استدلال آوردن دسترسی ندارند، ترجیح میدهند در موقعیت استدلالآوری قرار نگیرند و بحثهایشان به جای اینکه سازنده و موثر باشد یا به عصبانیت میگذرد یا به طنز و مسخرگی.»
این پژوهشگر حوزه روانشناسی اجتماعی، لازمه خروج از چنین فضایی را شهامت مدنی میداند اینکه افراد بهرغم تمام موانع و مشکلات و دسترسی اندکی که به اطلاعات دارند، ولع دسترسی به اخبار و در جایگاه مطلع بودن را از خودشان دور کنند و تلاش داشته باشند از منابع قابل اعتماد اطلاعات کسب کرده و با وجود تمامی سختیها، تمرین گفتوگو و شنیدن نظر دیگران را داشته باشند. در این شرایط اجتماعی کار سختی است و برای همین به آن شهامت مدنی میگویم، چون لازمه آن شجاعت و شهامتِ صبر کردن و شنیدن نظر متفاوت و بازنگری در خود است تا اندکاندک فضا بهبود پیدا کند.
بحرانها میآیند و میروند. یکبار کشور با بیماری همهگیر مرگبار مواجه میشود. یکبار ساختمان فرو میریزد و روز دیگر، دختری به قتل میرسد. یک روز هم، در نیمههای شب، با صدای انفجار، میفهمیم که یک جنگ 12روزه آغاز شده؛ به نوعی بدترین درجه از بحران. تمام این رویدادها، به خودیخود، هر شهروندی را سرشار از حس ترس، اضطراب، ناامنی و نگرانی میکند، حتی تمام کسانی را که از مرکز اتفاق دورند. این یک واکنش طبیعی به هر رخدادی است اما فاجعه اصلی همیشه از جایی آغاز میشود که شهروندان، از همه جا بیخبر بودند و هستند؛ نه میدانستند چه زمانی قرار است واکسن وارد شود، نه میدانستند پلاسکو برای چه، چند روز در آتش میسوزد، نه میدانستند صداهایی که شبها در آسمان میشنوند، دقیقا مربوط به انفجار در کدام منطقه است. در این شرایط، آدمها در یک چرخه ناآگاهی و ناتوانی از اندیشیدن گرفتار شده و روزبهروز بیشتر منزوی و در خود فرو رفته میشوند. بنابراین سرخوردگی عمومی در یک منظومه، معنا پیدا میکند.
source