به گزارش گروه رسانه ای شرق، علیرضا سلطانی در دنیای اقتصاد:در ارزیابی واقعبینانه احتمال توافق، باید به ضرورتهای سیاسی و اقتصادی دو طرف توجه کرد. ایران و آمریکا، هر یک به دلایلی خاص در موقعیتی قرار دارند که ادامه وضع موجود برایشان هزینهساز است. ایران، تحت فشار شدید تحریمهای اقتصادی و درگیر بحرانهای متراکم مالی، نیازمند تنفس اقتصادی و گشایشهای دیپلماتیک است. در سوی دیگر، ایالات متحده، بهویژه با ریاستجمهوری ترامپ که بار دیگر در کانون تحولات داخلی و بینالمللی قرار گرفته، تمایلی به ورود به درگیری نظامی ندارد و ترجیح میدهد از مسیر توافق، بهویژه از طریق ابتکارات منطقهای و میانجیگری عمان و سایر بازیگران عرب، دستاوردهای سیاسی خود را تقویت کند.
یکی از محورهای اصلی تحلیل، عدم تمایل آمریکا به جنگ مستقیم با ایران است. هزینههای بالای سیاسی، اقتصادی و بینالمللی هرگونه درگیری نظامی برای واشنگتن، بهویژه در شرایطی که ایالات متحده درگیر یک جنگ تجاری سنگین با چین و بحرانهای متعدد داخلی است، موجب شده سیاستهای دولت ترامپ بیش از آنکه در مسیر تقابل نظامی مستقیم باشد، معطوف به مهار و کنترل ایران از مسیر دیپلماتیک و فشارهای ترکیبی باشد. بهویژه آنکه آمریکا در ماههای اخیر قراردادهای عظیمی به ارزش بیش از ۳هزار میلیارد دلار با کشورهای عربی منطقه به امضا رسانده که هرگونه بیثباتی در خاورمیانه میتواند آینده این توافقات و منافع استراتژیک اقتصادی ایالات متحده را در معرض تهدید قرار دهد. بدیهی است که دولت آمریکا حاضر نخواهد بود این موقعیت اقتصادی را با وارد شدن به جنگی جدید، بهویژه با کشوری مانند ایران، به خطر اندازد. این قراردادها با توجه به حساب ویژهای که ترامپ روی آنها بازکرده، ضامن خوبی برای رسیدن به توافق با ایران است. با این تفاسیر به نظر میرسد ایران و آمریکا حداقل در کوتاهمدت به دلایل متفاوتی که دارند، محکوم به توافق هستند.
از سوی دیگر، نقش کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا در مسیر مذاکرات هستهای را نمیتوان نادیده گرفت. برخلاف دوره اول ریاستجمهوری ترامپ که سه کشور اروپایی عضو برجام – انگلیس، فرانسه و آلمان – در مواردی از ایران حمایت کرده و در برابر یکجانبهگرایی آمریکا موضع گرفتند، در این مقطع زمانی شاهد تغییر بنیادینی در رویکرد آنها هستیم. تهدید رسمی اروپا به استفاده از «مکانیسم ماشه» که میتواند به بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران بینجامد، نشانهای از موضع سختگیرانهتر اروپا نسبت به گذشته است. اروپاییها، با نگرانیهای فزاینده نسبت به برنامه موشکی، رفتار منطقهای و همچنین نقش ایران در جنگ اوکراین، ایران را شریکی مسالهدار میدانند و تلاش دارند مواضع سختتری را نسبت به آن اتخاذ کنند. رویکرد سه کشور اروپایی نسبت به ایران بهویژه تحتتاثیر نگاه انتقادی آنها به نقش ایران در جنگ اوکراین قرار دارد. اروپا ایران را شریک غیرمستقیم روسیه در این بحران میداند و از این منظر، کینهای سخت نسبت به ایران گرفته و تلاش دارد از ابزارهای دیپلماتیک و حقوقی، از جمله مکانیسم ماشه، برای اعمال فشار استفاده کند. بر این اساس، ایران برای رسیدن به یک توافق پایدار با آمریکا، نمیتواند اروپا را نادیده بگیرد. جلب اعتماد مجدد اروپا باید به یکی از اولویتهای سیاست خارجی ایران بدل شود. این امر تنها با تکرار مواضع سابق ممکن نخواهد بود، بلکه مستلزم ابتکار عمل، شفافسازی مواضع در مورد بحران اوکراین، و گفتوگوهای مستمر و هدفمند با طرفهای اروپایی است.
در این میان، نقش آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. اگرچه این نهاد بینالمللی در ظاهر ناظر فنی بر برنامه هستهای کشورهاست، اما محتوای گزارش اخیر آژانس نشان میدهد که ایران نتوانسته آژانس را متقاعد کند که برنامه هستهایاش صرفا صلحآمیز است. تاکید مکرر آژانس بر عدم همکاری ایران در برخی زمینهها، ادامه غنیسازی در سطوح بالا، و همچنین نبود شفافیت کافی در زمینه برخی فعالیتها، زمینهساز فشارهای مضاعف بر تهران شده است. این موضوع نهتنها بهانه لازم را به منتقدان برنامه هستهای ایران، از جمله اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی داده، بلکه فضای روانی و سیاسی لازم برای توافقسازی میان ایران و آمریکا را نیز تضعیف کرده است. با توجه به دو سفر اخیر رافائل گروسی، مدیرکل آژانس، به تهران و ادامه همکاریهای فنی میان دو طرف، باید اذعان داشت که دیپلماسی ایران در این زمینه چندان موفق نبوده و نیازمند بازنگری اساسی است.
با همه این تفاصیل، دستیابی به یک توافق اجمالی میان ایران و آمریکا در آینده نزدیک، با میانجیگری عمان و برخی دیگر از کشورهای عربی، همچنان محتمل به نظر میرسد. این توافق اما نه نهایی خواهد بود و نه فراگیر، بلکه بیشتر در قالب یک تفاهمنامه سیاسی قابلتحلیل است که هدف آن کاهش تنش، آغاز راستیآزمایی و بازسازی حداقلی اعتماد دوجانبه است. این توافق میتواند بستری برای ادامه گفتوگوها در حوزههایی چون غنیسازی، رفع تحریمهای اقتصادی، و بازتعریف چارچوب همکاریهای منطقهای باشد، اما قطعا به معنای حلوفصل کامل مناقشه هستهای نخواهد بود.
نکته مهم در این مسیر، درک دقیق از شرایط، محدودیتها و انتظارات طرفهای مقابل است. درحالیکه ایالات متحده ممکن است برای کسب یک موفقیت نمادین در کوتاهمدت تمایل به تسریع روند توافق داشته باشد، ایران به نظر میرسد ترجیح میدهد با صبر استراتژیک و بررسی همهجانبه شرایط، به توافقی دست یابد که نهتنها از منظر اقتصادی، بلکه در سطوح سیاسی و امنیتی نیز منافع بلندمدت کشور را تامین کند. این رویکرد، هرچند زمانبر باشد، میتواند در بلندمدت به پایداری بیشتر توافقات منجر شود.
در مجموع، مسیر پیش روی روابط ایران و آمریکا در حوزه هستهای، همچنان در فضایی خاکستری میان بیم و امید قرار دارد. از یک سو، واقعیتهای ژئوپلیتیکی و فشارهای اقتصادی دو طرف را به سمت توافق سوق میدهد، و از سوی دیگر، پیچیدگیهای فنی، حقوقی و سیاسی، بهویژه در ارتباط با اروپا و آژانس، موانعی جدی بر سر راه توافق نهایی پدید آورده است. راهبرد ایران در این مسیر، بهرهگیری توأمان از دیپلماسی فعال، جلب اعتماد اروپا، اصلاح سازوکار همکاری با آژانس، و درک درست از محدودیتهای طرف آمریکایی خواهد بود. در چنین شرایطی، دستیابی به توافقی تدریجی و چندمرحلهای، واقعبینانهترین سناریو در ماههای آینده به نظر میرسد.
source