غلامرضا نظربلند
نقل است که حاکمی به هنرمندی چیرهدست سفارش دوخت روتختی داد. کار به انجام رسید و تحویل داده شد. حاکم به وقت رونمایی، در حالی که از فرط چشمنوازی بافته سفارشی ذوقزده شده بود، اجازه داد که اطرافیان حاضر در مراسم هم احساس خود را ابراز کنند. واکنش همگی حکایت از آن میکرد که زیبایی دستبافت چشمشان را گرفته است. حاکم آنگاه از بافنده هنرمند خواست که نظرش را درخصوص بهترین مورد استفاده از روتختی ابراز کند. پیشنهاد او این بود که آن بافته به کار آراستن تابوت حاکم بیاید. این آخرین جمله قهرمان داستان ما بود، چراکه حاکم با شنیدن پیشنهادی که مرگ با خود به همراه داشت، حکم به قتل او داد.
داستان هدایای شبکهای از سیما به میهمانان خود که در روزهای اخیر به شدت بازنشر شده است، داستان تلخ و در عین حال درسآموز پیشگفته را تداعی میکند. اما تفاوت و شگفتی این است که این جعبه جادویی که قرار بود بدل به دانشگاهی جامع شود و محصولات برتر فرهنگی تولید کند و به کار جمهور اهالی کشور و دیگرانی که میخواهند از فرهنگ و ادب این مرزوبوم الگوبرداری کنند بیاید، به قدری تنزل پیدا کرده و به قهقرا رفته که موجب دلشکستگی میهمانان برجسته خود که هر کدام به اعتبار الگوبودنشان به برنامه دعوت شده بودند، میشود.
راستی مگر نه این است که هدیه باید موجب شادی و نشاط و تشویق شود و مگر نه این است که احترام میهمان، فارغ از شأن والای او، به قدری است که اگر کافر هم باشد، واجب است؟!
مگر نه این است که اگر کسی لزوما بخواهد از مرگ بگوید الفاظی مانند «دور از جان شما»، «بعد از 120 سال» و… را ابتدا تکیهکلام خود قرار میدهد و این را به ما در طفولیت و در دوره ابتدایی آموزش دادند؟!
دستاندرکاران شبکه سیمایی یادآور مرگ در عذری بدتر از گناه از نیت خیر خود سخن گفته و اینکه میخواستهاند از منجرشدن عاقبت امور همگان از جمله میهمانان خود به مرگ و چاپ آگهی ترحیمشان در یک صفحه آنان را زنهار دهند، غافل از آنکه به قول یکی از همین مدعوین جا داشت این رسولان خودخوانده زنهار به آنها میدادند که کارشان چنگانداختن به حقوق مردم و بهیغمابردن آن است.
صداوسیما شیپور را از سر گشادش میزند و به جای آنکه به مأموریت ذاتی خود روی آورد و کلانبودجه تخصیصی همراه با کلاندرآمدهای عملیاتی خود را در راه انجام آن صرف کند، توجه و اهتمام به حواشی را سر لوحه کار خود قرار داده و به این ترتیب موجب تولید دردسرهای گوناگون از جمله همین درافتادن با سنت و عادات اجتماعی و فرهنگی مردم شده است. افزون بر این، وقتی سیمای ملی به اهدای محصولاتی خاص به میهمانان خود روی میآورد، این شبهه را ایجاد میکند که نکند به ورطه کاسبکاری افتاده است. صداوسیما باید بداند که خود و میهمانانش کارهای ناتمام زیادی دارند و بدهی انباشته زیادی هم بابت عدول از هنجارها در حساب دیون خود به ثبت رساندهاند. از جمله این دیون، ازبینبردن مرجعیت رسانهای صداوسیما است که شوربختانه به خارج منتقل شده و در ید شبکههای درپیتی و ضدایرانی قرار گرفته است. صداوسیما باید اعتماد ازدسترفته عمومی را بازگرداند و مرجعیت خود را احیا کند و کار تولید محصولات متنوع و باکیفیت فرهنگی را از سر گیرد. بدیهی است که برای تحقق این امور باید از مدیران، برنامهریزان، کارشناسان و میهمانان در تراز ملی بهره گرفت و از خط و جناح بازیهای فرقهای دست شست و به این ترتیب روسفید شد.
source